امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

فرشته كوچولوي ماماني با خودم كه فكر مي كنم مي بينم با اومدنت به زندگيمون نور و روشنايي بخشيدي ماماني ديگه بجز تو به هيچ چيز ديگه فكر نميكنه. با اومدنت بركت رو به سفرمون آوردي.وجود نازنينت برايمان مايه ي خوشبختي شده.طوري بهت وابسته شديم  كه يك لحظه نميتونيم ازت غافل شيم. در وجودت خوشبختي رو احساس مي كنم. خالق هستي را در وجود تو پيدا كرده و احساس مي كنم. وقتي بغل ماماني شير ميخوري و باچشمان معصومت به چشمان ماماني نگاه مي كني احساس آرامش مي كنم احساس مي كنم بيشتر به خدا نزديك ميشم. وقتي موقع شير خوردن بغل ماماني خوابت ميبره و هنوز ممييت تو دهنته و با خودت تو خواب مي خندي احساس ميكنم فرشته ها بهت نزديكتر و نزديكتر ميشن و شما احس...
27 آبان 1393

بدون عنوان

كوچولوي ماماني   از وقتي تودل ماماني بودي جنب و جوشت زياد بود و از موقعي هم كه بدنيا اومدي جنب و جوشت زياد شده. الان كه چهارماهت هست در مورد همه چيز كنجكاوي. وقتي اتاق خواب بهت شير ميدم چراغ خواب كه رنگي هستش ه نگاه ميكني روزها هم به قاب عكس ماماني و بابايي كه تو مشهد در چاليدره بالباس سنتي گرفتن نگاه ميكني و حرف مي زني فكر ميكنم مي دوني خودتم هم اونجا بودي و تو دل ماماني اما ماماني كه اون موقع از وجود پاك و نازنينت خبر نداشت. عاشق شبكه پويا هستي. از همون موقع تولد ماماني جلوي تلويزيون ميگذاشت وشمانگاه ميكردي.الان كه شبكه ديگه ميزنم مي فهمي و نگاه نمي كني. بايد ماماني بگه كه از كارتون هايي كه خوشت مياد تماشا ميكني.مثلا ماجراهاي...
27 آبان 1393

بدون عنوان

Hi taha goli ...ooh my god  امروز سه شنبه (93/08/27) چهارماه و نه روزه شدي. واي خدا جونم امروز چقدر خوشحال بودم نزديك بود بال دربيارم و پرواز كنم چقدر ذوق زده شدم خدايا هزار مرتبه شكرت كه چقدر نسبت به بنده هات لطف و مرحمت داري. بالاخره امروز طاهاجونم تونست ممييشو بگيره.عزيز دلم چقدر مامانيو امروز شادوخوشحال كردي قربون جيگرم برم الهي.صبح كه بيدار شدي نخوردي و ماماني داروهاتو داد و يكم به زحمت شير دوشيد و بهت داد و شما ساعت ده خوابيدي و چون گشنت بود نزديك يازده بيدار شدي و ماماني بهت شيرداد و خداروشكر گرفتي و خوردي.بعد يكم بازي كردي با ماماني... دوباره ساعت يك خوابت اومد ماماني بردت اتاق خواب تا بهت شير بده دوباره گرفتي و يكم ...
27 آبان 1393

بدون عنوان

عشق ماماني طاهاگلي جيگر ماماني بالاخره از همه اينها بگذريم بايد بگم من و بابايي روز به روز بيشتربهت وابسته ميشيم و الان كه بابايي تهران ماموريت رفته و ايشاالله پنجشنبه بر ميگرده.هي ز مي زنه و دلش برات خيلي تنگ ميشه و به ماماني ميگه ازت عكس بگيرم براش بفرستم.آخه گوشي ماماني و بابايي برنامه وايبر داره و دم به دم براي بابايي عكسهاتو ميگيره و ميفرسته و از وضعيتت باخبرش مي كنه ماماني. طوري سرتو بلندتر ميكني كه انگار ميخواي پاشي بشيني.ماماني بخاطر رفلاكست يكم بالشتو بلندتر ميكنه شما هم كه دوست داري بشيني بازيگوشتر ميشي وهي بلند ميشي.غلطيدنت هم ادامه داره و بايد ماماني بگه وقتي ميرم آشپزخونه چيزي بيارم صداي بلند افتادنتو مي بينم و نزديك...
26 آبان 1393

بدون عنوان

فرداش يكشنبه شد (93/08/25)صبح رفتيم سونوگرافي وقت گرفتيم و رفتيم خونه عزيز.شيرماماني رو كه نميخوردي يعني ممييتو نمي گرفتي و اون روز فقط ماماني شير دوشيد اونم به زور شيشه شير هم چون از اول بهت ندادم نميگرفتي.با قاشق و قطره چكان بهت ميداديم.دكتر گفته بود با شكم پرسونو ببريمت آخه چه جوري وقتي چيزي نميخوردي و فقط يه ذره ميخوردي كه گشنه نموني وقتي خيلي ديگه گشنت ميشد يكم ميخوردي و فقط ميخواستي بخوابي دوروز بود فقط ميخواستي بخوابي و كاري به كارت نداشته باشيم.شما كه روزها خواب نداشتي ماماني تعجب ميكرد چرا ميخواي فقط بخوابي. اون روز خونه عزيز هم نميخوردي وفقط يه بارايستاده اونم يه ذره خوردي. هادي و خاله زهرا هم اونجااومدن.خاله زهرا دوست ماماني او...
26 آبان 1393

بدون عنوان

شنبه 93/08/24 ظهر به بابايي گفتم فعلا دكتر معصومي ببرمت تا ببينم چي ميشه و به عزيزت ز زدم بياد ببريمت.عزيز مطب رفته بود و منم با آژانس بانوان كه طبق معمول ديگه مارو ميشناسن رفتيم دكتر.شنبه بود و مطب از شانس تو شلوغتربود تا حالامطب انقدر شلوغ نشده بود وشما هم از صبح شير نميخوردي و اون روز فقط خوابيده بودي فكر كنم از اثرات استامينوفن بود.همش سرفه ميكردي.تو مطب هم به زور بعد پنج شش ساعت يه ذره فقط خوردي اونم به كمك عزيزت ايستاده. رفتيم اتاق دكتر و همه ماجرارو به دكتر گفتم.برات سونوگرافي نوشت و گفت بخاطر اينكه گلوت ميسوزه نميخوري و نميگيري و از مميي زده شدي و فقط كه آبشو ميخوري گلوتو  ميسوزونه و اذيتت مي كنه.گفت ته شيرمو بدوشم بهت بدم فع...
26 آبان 1393

بدون عنوان

پنجشنبه 93/08/22 بعد سه ساعت واكسن تاثيرش شروع شد و شما شروع كردي به گريه و...اونقدر اذيت شدي كه سياه ميشدي و فقط جيغ مي زدي وگريه ماماني حوله سرد روي پات ميذاشت تا كمي آرومت كنه اما نميشد كه نميشد ماماني زرده تخم مرغ روي پات ميذاشت اما يادش رفته بود كمي نمك بزنه كه زود آروم شي و تب نكني و پات درد نكنه هروقت پاتو تكون ميدادي گريت شروع ميشد وماماني به زور بغلش آرومت ميكرد و شيرميداد.خدارو رشكر يكم گرفتي و آروم شدي و هر چهار ساعت بايد بهت استامينيوفن ميدادم بابايي موقع ناهاراومد يكم تورو خونه گردوند ويكمي آروم شدي ولي باز دردت شروع شد و گريه كردي. ماماني بخاطر شما حتي نميتونست غذا بخوره و فقط پيش شما بود تا اينكه شب شد و ساعت ده خوابيدي و ي...
26 آبان 1393

بدون عنوان

سلام عشق ماماني امروز دوشنبه 93/08/26  چهارماه و هشت روزت شده.هفته پيش دوشنبه برديمت دكتر فريدون نوري پزشك مثلا متخصص كه ماماني اصلا ازش خوشش نيومد.يك روز شربت ها رو بهت دادم اما رفتم اينترنت ديدم بله شربت هايي كه بهت تجويز كرده اصلا نبايد زير شش ماهگي بهت بدم مخصوصا ديفن هيدرامين كه نوشته بود يادگيري رو در آينده براي بچه مختل مي كنه مخصوصا درس رياضي و فيزيك. به بابايي ز زدم گفتم گفت بهت ندم قطع كنم... اون روزم دوبار يه بار صبح يه باز هم شب بالا آوردي بايد بگم استفراغت خيلي شديد ميشه مثل آدماي بزرگ.ماماني خيلي ناراحت ميشه حتي ميزنه به گريه اما دوست نداره شما اشك هاي ماماني رو ببيني و ازت پنهون ميكنه ماماني خيلي داغون شده يك ماهي م...
26 آبان 1393

بدون عنوان

سلام نازنازي ماماني امروز دوشنبه (93/08/19) رفتي ماه پنجم و ديروز ماه چهارمت تموم شد.قربونش بره ماماني كه داره زرگ ميشه و واسه خودش مردي ده هزا ماشاالله. امروز بابايي صبح ماموريت تبريز رفته بود و بعد ظهر اومد برديمت دكتر متخصص كودكان فريدون نوري، آخه سرفه هات خوب نميشد و بابايي ديروزعصاره پيچك برات گرفته بود كه امروز به دكتر گفتيم گفت اونو براي بچه ها ندين...راستشو بخواي من زياد از اين دكتر خوم نيومد نمي دونم چرا؟همكاراي بابايي معرفي كرده بودن. گفت خدارو شكر گلوش عفونت نكرده از اثرات سرماخوردگي كه باقي مانده و دو تا شربت نوشت يكي ديفن هيدرامين (شربت سرفه) و اون يكي تئوفيلين- جي(كاهش اسپاسم و باز شدن راه تنفسي).بايد بگم تو ماشين يه ك...
19 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد