بدون عنوان

عشق ماماني

طاهاگلي

جيگر ماماني

بالاخره از همه اينها بگذريم بايد بگم من و بابايي روز به روز بيشتربهت وابسته ميشيم و الان كه بابايي تهران ماموريت رفته و ايشاالله پنجشنبه بر ميگرده.هي ز مي زنه و دلش برات خيلي تنگ ميشه و به ماماني ميگه ازت عكس بگيرم براش بفرستم.آخه گوشي ماماني و بابايي برنامه وايبر داره و دم به دم براي بابايي عكسهاتو ميگيره و ميفرسته و از وضعيتت باخبرش مي كنه ماماني.

طوري سرتو بلندتر ميكني كه انگار ميخواي پاشي بشيني.ماماني بخاطر رفلاكست يكم بالشتو بلندتر ميكنه شما هم كه دوست داري بشيني بازيگوشتر ميشي وهي بلند ميشي.غلطيدنت هم ادامه داره و بايد ماماني بگه وقتي ميرم آشپزخونه چيزي بيارم صداي بلند افتادنتو مي بينم و نزديكه غش كني و ميزني به گريه چون سرت ميخوره زمين و ماماني ديگه بالش كنارت ميذاره تا نتوني بغلتي.

گردنت هم كه هزار ماشاالله اين ور اون ور تكون ميدي و راست نگه ميداري و بالاو پايين و راست و چپ مي گردوني.

دست هات هم به هم گلاب مي كني و تازگي ها پاهات هم كه هي بلندتر و بلندتر ميكني و با دستهات ميگيري و شلوارتو ميگري و ميكشي بطرف خودت.تازه داري دستهات هم به طرف پوشاكت ميبري.هرچي هم كه دم دستش باشه قربونش برم به طرف دهنش ميبره تا بخوره بجز ممييش...

زبونت هم ماشاالله هر روز در مياري و درازتر مي كني.وقتي بغل ماماني هم هستي ميخواي صورت ماماني رو بمكي.بادستهات هم موهاي ماماني رو مي كني و داري كچلترش مي كني.الهي ماماني فداي اون خنده هاي قشنگت بره كه چقدر ناز مي خندي و با خودت حرف ميزني و موقعي كه خوابت مياد رو پاهاي ماماني واسه خودت لالايي ميخوني و مي خوابي...

نمي دونم چرا نميتونم عكسهاتو بذارم اينجا چون فرمتش فرق مي كنه و ماماني بلد نيست فرمتشو عوض كنه هي تلاش مي كنم بذارم نمياد.ببينم بعدا اگه شد حتما ميذارمش فداتشم جيگر مامانييييييييييييييييييي.

انشاالله هر چه زودتر خوب بشي و ماماني و بابايي رو خوشحال كني چون خيلي خيلي دوست داريم و عاشقتيما عزيزت هم خيلي نگرانته الان ز زده بود حالتو بپرسه يكم از نگراني دراومده. بوسسسسسسسسسس