امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

سلام عزيزدل ماماني ببخش دوباره يه كم ديرشد آخه يه هفته بود تلمون كلا از مخابرات بخاطر كارهاي فني قطع شده بود نمي تونستم بيام وبلاگ.شنبه گذشته(93/06/22)با بابايي برديمت بهداشت تا واكسنتو بزنن قربونت برم كه چقدر گريه كردي و جيغ و فرياد ميكشيدي و اذيت مي شدي تا سه ساعت حالت خوب بود اما بعد سه ساعت كه ساعت يك ظهر ميشد اثر واكسن شروع شد و بابايي خونه نبود و شما اونقدردادوفرياد و گريه كردي كه ماماني نمي تونست آرومت كنه و خيلي نگرانت بود تا اينكه حوله با يخ گذاشتم روي پاهات يه كم آروم شدي و استامينيوفن هم هر چهار ساعت بهت ميدادم تا تب نكني اونروز خيلي اذيت شدي اما روز بعد يه كم خوب شدي و الان هم ماشاالله خيلي بهتري.قربون جيگرم برم كه دو ماه ديگه...
27 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام عشق ماماني  امروز دو ماه و دو روزت هست.ناز بالام اين روزا خيلي شيطون بلا شديا... روز به روز دوست داشتني تر ميشي و بانمكتر و خوردني تر و تازگي ها داري حرف هم ميزني و ميخندي و سرت هم درست نگه ميداري و اين ورو اون ور مي كني از روز جشنت هنوز تزيين هاي بادكنك و ...مونده و شما هرروز بهشون نگاه مي كني و حرف ميزني...يك دو هفته ميشه كه شبها بعضي وقت ها خوب مي خوابي منظورم اينه كه يه روز ساعت هفت يه روز نه و يه روز يازده دوازده ميخوابي و طبق معمول هميشه سه بيدارميشي و شير ميخواي.وقتي هفت ميخوابي يعني شب يازده پاميشي و شير ميخوري و دوباره مي خوابي البته روزها نميخوابي و به همين خاطر شبها زود ميخوابي.خدا روشكر كه خوابت يه كم خوبتر شده اما ه...
17 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام گل پسرم امروز يكشنبه (93/06/16) رفتي تو ماه سوم...صبح منو بابايي برديمت بهداشت تا واكسنت رو بزنن اما گفتن بايد دو ماه كامل از تزريق واكسن(ب ث ژ )بگذره كه شما پنج روز بعد تولد زدين (93/04/23 دوشنبه).به همين خاطر برگشتيم خونه البته  خانم دكتر كوثري وزن و قد و دور سرت را اندازه گرفت كه به ترتيب 6/400- 60سانتو 39 سانت دور سرت شده بود.قربون بالام جان برم كه رشدش داره خيلي خوب پيش ميره البته ايشاله از اين بهتر هم ميشه اگه جيگلي خوب شير بخوره.. من و بابايي خيلي عاشقتيم عزيز دلم و روز به روز بهت وابسته ميشيم ... بوس بوس نفس ماماني ...
16 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام طاهاگلي امروز پنجشنبه (93/06/13) پنجاه و هشت روزه كه از آسمون به زمين اومدي و به جمع ماپيوستي و داري با ما زندگي مي كني. روز يه روز داري بزرگ ميشي و نازتر و خوشكلتر.همه ميگن شبيه ماماني هستي حالا نميدونم بزرگ شدي باز شبيه ماماني ميشي يانه..شنبه (93/06/08)پنجاه و سه روزت بود كه با بابايي برديمت دكتر معصومي چون گاه گاهي به خودت ميپيچي و قرمز ميشي و اذيت ميشي و دست و پا ميزني و ماماني نگرانت ميشه.دكتر گفت اگه گريه نكنه اشكالي نداره و گرايپ ميكسچربرات ننوشت گفت طبيعيه بذارين دست و پا بزنه دادوفرياد كه نميكنه اما من گفتم نميتوني اونطوري شير بخوري و شربت داي كوليك برات نوشت.قربون جيگرم برم كه شش كيلو شده و دكتر ميگه بايد خوب شير بخوري تا ا...
13 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام طاها جونم عزيز دل ماماني امروز چهارشنبه (93/06/059)درست پنجاه روزه كه خدا تو رو به ما هديه داده.ببخش از اينكه دير اومدم آخه يكشنيه (93/06/02) جشن سيسمونيت بود به همين خاطر سرم شلوغ بود و گرم خريد خرت و پرت و....بايد بگم خيلي برامون خوش گذشت تقريبا مهمونايي كه دعوت كرده بوديم اومده بودن جز چند نفر...دوتا خاله زهرات يعني دوست ماماني و آبجي ماماني خيلي زحمت كشيدن مخصوصا دوست ماماني خاله زهرا كه از روز پنجشنبه تو خريد وسايل تزيين و گيفت ها و سفارش كيك و ...خيلي به ماماني كمك كرد دستش درد نكنه خيلي زحمت كشيد ايشاله عروسيش بتونيم جبران كنيم ماماني.خاله خودت هم با هادي پسر خاله هم خيلي زحمت كشيدن و كمك كردن تو تزيين و تميز كردن خونه..پسر خا...
5 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام نانازي امروز دوشنبه (93/05/27) چهلمت تموم شد.ديروز بعد از ظهر خاله شبنم با نورا اومده بودن. تو هم از ساعت سه ميخواستم بخوابونمت كه نمي خوابيدي تو گهواره ميذاشتمت زود بيدار ميشدي فكر كنم كوليك رودت بيشتر شده به خاطر همين  اذيت ميشي و نميخوابي ديروز تا يازده و نيم شب نخوابيدي اما بعد اينكه شير خوردي خوب خوابيدي و تا ساعت سه نصف شب بيدار نشدي و خودم بيدارت كردم بهت شير دادم الحمدلله ديشب خوب خوابيدي شايد هم به خاطر چله ات باشه كه تموم شده.خدا رو هزار مرتبه شكر كه ديشبو خوب خوابيدي و مامانيو اذيت نكردي و ماماني هم خوابيد. امروز بابايي ظهر مرخصي گرفت برديمت بهداشت.وزن و قدت رو اندازه كرد. بعد تولد 3/900 بودي امروز كه چله ات تموم ش...
27 مرداد 1393

بدون عنوان

سلام عشق ماماني ديروز پنجشنبه 37 روزه بدنيا اومدي و منو بابايي با خاله زهراو هادي پسرخاله باهم رفتيم آستارا برات يه كم خريد كنيم براي جشن سيسمونيت.فقط تونستيم چنددست لباس برات بگيريم.عزيز دلم تو بازار خيلي آروم بودي و با ما همراه بودي هوا خيلي گرم بود ميترسيدم گرما زده بشي و سرما بخوري خدارو شكر طوريت نشد ناهار رفتيم رستوران گلستان چوبر اونجا صاحب رستوران ازت خوشش اومد و ازت عكس گرفت. قربون عزيزدل ماماني برم خيلي بچه نازيه كسي رو اذيت نميكنه موقعي كه بازار گشنت ميشد يه كم بيقراري ميكردي و وقتي ميديدي كسي گوش نميده فقط انگشتاتو ميمكيدي.فدات بشم الهي روز به روز شيرين تر و دوست داشتني تر ميشي و ماماني و بابايي عاشقتن.ما خيلي بهت وابسته شديم ...
24 مرداد 1393

بدون عنوان

سلام بالام جان طاهاي خوشكل و ناز بركت زندگيمون عزيز دلم مي دوني روز به روز منو بابايي داريم بيشتر بهت وابسته ميشيم؟بيشترعاشقت ميشيم؟... ديروز يكشنبه بعد ظهر با بابايي برديمت دكتر عبدالصمدنورزاده تا ختنه ات كند(مبارك باشه). ميگن هرچه زودتر ختنه بشي زودتر خوب ميشي دكتر هم به روش سنتي ختنه ات كرد.الهي ماماني برات بميره كه طاقت گريه هاتو نداشت.اول كه دكتر آمپول زد گريه كردي و آخرسر كه مي خواستيم بريم خونه تو ماشين گريه كردي فكر كنم دردت زياد گرفته بود شيرهم نميخوردي و بيقراري ميكردي تا رسيديم خونه خوابت گرفت البته استامينيوفن خوردي يه كم دردت كم شد و تا خونه خوابت برد.امروز هم برديمت دكترپانسمانتو باز كنن.خدا رو شكر ديگه بيقراري نكردي و...
20 مرداد 1393

بدون عنوان

سلام جونو دلم طاها جون امروز يكشنبه 93/05/19 (يك ماه هست) كه به دنيا اومدي.البته درست حساب كنم يك ماه و سه روز ميشه. طاها جونم يك ماهت شده اما هنوز باورم نميشه كه بدنيا اومدي و سه نفر شديم و داريم با هم زندگي مي كنيم خدايا هزار مرتبه شكرت كه طاهاي عزيز رو صحيح و سالم به ما دادي.خوشگل مامان مي دوني كه مامانو  اين روزها يه كم اذيت مي كني؟ اوايل ساكت و آروم بودي و فقط ميخوابيدي اما الان يه كم ميخوابي و بيدار ميشي و بعضي وقتها بيقراري مي كني و گريه مي كني و فقط ميخواي بغل ماماني بخوابي و شير بخوري مي ترسم آغوشي بشي و نذاري ماماني به كاراش برسه. اينم بايد بگم تو نسبت به بچه هايي كه شبها بيدارن و همش گريه ميكنن خيلي ساكت و آروم هستي و دو&n...
19 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد