امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

سلام طاهاي عزيزم اميدوارم هرجا هستي حالت خوب خوب باشه و زير سايه الطاف الهي سلامت باشي. امروز چهارشنبه ششم خرداد 1394 درست ده ماه و هجده روزت هست. فردا تولد دختر شبنم و عموفرشيد نورا هستش و ما ميخواستيم امروز بريم كه نشد خونه نبودن. هفته گذشته كه بيست و نهم ارديبهشت و روز سه شنبه بود خاله الميرا با رها جون اومدن خونه ما و تا ساعت نه و نيم شب موندن. بايد بگم با هم خيلي بازي كردين البته هر كدوم يه جا مي رفتين و رها جون تو رو بوس مي كرد و سرشو روي زانوت ميذاشت اما شما اصلا بهش توجه نميكردين و همش سرتون تو خودتون بود البته يه لبخندهايي گاه گاهي بهم ميزدين. فكر مي كنيم شما كوچولوها زبون هم رو بهتر مي فهمين جيگر مامان. جالب اينجا...
6 خرداد 1394

بدون عنوان

سلام عشق ماماني طاها جونم امروز شنبه نوزدهم ارديبهشت ماه سال 94 رفتي ماه يازدهم.يعني تا دوماه ديگه يكساله ميشي. الهي قربون جيگرم برم كه روز به روز داره شيطونتر ميشه و خيلي هم ناز نازي.اين روزها فقط چيزهايي رو كه مي بيني گريه مي كني كه و باچشمات اشاره مي كني بهت بديم.گل و گلدان خونه و جاكاغذدستمالي و اين يك دو روز هي لامپ ها رو نگاه مي كني و گريه مي كني بلندت كنم تا دست بزني اما خطرناك عزيزدلم. امروز صبح هم كه ماماني برات املت پخته بود گذاشت سفره تا بره چيزي بياره و شما دستت رو زدي و خيلي گرم بود و انگشت وسطيت قرمز شد و زدي به گريه و حتي املت هم به زور دو قاشق خردي با اينكه دوست داري املتو اما همش گريه كردي. الهي جيگر مامان بسو...
19 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

سلام عزيز دلم الهي من قربونت بشم كه ماماني رو خيلي خوشحال كردي... ديروز برديمت بهداشت خدا رو شكر سيصد گرم وزنت بالا رفته و نمودار  وزنت داره كم كم خوب ميشه.هشت كيلو و نهصد گرم شدي. يعني تو دو هفته گذشته سيصد گرم وزن اضافه كردي. جيگر مامان نميدوني چقدر از اين بابت ناراحت و غمگين بودم آخه مريضيت هم باعث شده بود آب بدنت كم بشه و وزنت پايين بره مخصوصا عيد كه اسهال گرفته بودي. خدا رو هزار مرتبه شكر كه خوب شدي و ماماني رو خوشحال كردي. فقط نگرانيم از اينه كه غذا يه ذره ميخوري اونم وقتي سرت گرم چيزي ميشه. اما وقتي هوشيار هستي دو قاشق ميخوري و مياي بغل مامان تا شير بخوري و قتي هم اول شير ميخوري ديگه سير ميشي و غذا نميخوري. دعا ...
9 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

سلام پسملي نازنينم اميدوارم حالت خوب خوب باشه و زير سايه الطاف الهي سلامت و شادكام و پيروز و موفق باشي. بيست و سوم فروردين كه فكر كنم يكشنبه ميشد باز دكتر معصومي برديمت چون همجنان اسهالت خوب نشد ه بود  دكتر گفت از گردوخاك و گفت مهر و برميداري و فرش رو بلند  مي كني و ... به خاطر همين هاست اسهالت خوب نميشه. گفت دو روز ديگه وقت ميده و اگه خداي نكرده خوب نشدي يه آزمايش برات مينويسه. فرداش كه بابايي اداره  رفت و ماماني نتونست ببرتت آزمايش پس فرداش كه سه شنبه ميشد بابايي كار داشت و نتونست تا ظهر خونه بياد و ببريمت البته خدا رو شكر  يكم خوب شده بودي و فكر كنم پنجشنبه فقط يكبار دستشويي كردي.بعد از ظهر پنجشنبه كه بيست ...
7 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

سلام عزيزم دلم طاهاي نازنينم اميدوارم حالت خوب خوب باشه. امروز شنبه بيست ودوم فروردين ماه سال جديد 1394 درست نه ماه و چهار روزت هست قربونت بره ماماني... نفسم خيلي خيلي ازت شرمنده ام و عذر ميخوام كه دير اومدم وبلاگت... راستشو بخواي از اون موقع كه آخرين بار اومدم وبلاگت اينترنتمون ديگه قطع شد و اسباب كشي به طبقه يك كرديم و  سرم خيلي گرم و شلوع شد و ديگه نتونستيم اينترنتو شارژ كنيم. اين شدكه ديگه غافل شدم ازت. اما همش دلم پيشت بود كه كاش زودتر اينترنتمون برقرار بشه و بيام اما بابايي هي امروز و فردا ميكرد بره مخابرات كاراي انتقالي تلفن روانجام بده البته بهش حق ميدم چون دم عيد بود و سرش اداره كلي شلوغ بود... بايد بدم خيلي ...
22 فروردين 1394

بدون عنوان

سلام نازنازي ماماني امروز شنبه بيست و پنجم بهمن ماه درست هفت ماه و هفت روزه كه بدنيا اومدي.. دوشنبه هفته قبل كه بيست و دوم ميشد برديمت بهداشت وزنت همان 8/400 هست و ثابت موندي و اصلا تغيير نكردي بايد بگم ماماني خيلي ناراحت و نگران شد وقتي ديد اصلا  وزن اضافه نكردي آخه نمودار رشدت داره سيرنزولي مي كنه. پسرگلم نميدونم چرا خوب غذا نميخوره اصلا دهنشو باز نميكنه مگه وقتي خوشش بياد اونم به زور يكي دو قاشق. هفته هاي اول ماه هفتم خوب ميخوردي اما از وقتي يدونه دندون نيش درآوردي بدغذا شدي خب از  وزنت هم معلومه كه چيزي نميخوري و ماماني هم خيلي اذيت ميشه وقتي غذا نميخوري. باهزار ترفند بهت ميخوام غذا بدم اما دهنتو باز  نمي ك...
25 بهمن 1393

بدون عنوان

سلام جيگر مامان اميدوارم حالت خوب خوب باشه... امروز پانزدهم بهمن ماه درست شش ماه و بيست و هفت روزه كه بدنيا اومدي.. جيگر ماماني يكي دو هفته ميشه بي قرار و بي تابي مي كني مخصوصا اين دو سه روزه كه روزها بي قرار و شب ها هم گريه و زاري مي كني تو خواب. روزها هم فقط ميخواي بغلت كنم و يك جا بند نميشي و بي تابي و گريه مي كني و ماماني نميتونه به كاراش برسه مگه اينكه بخوابي.. قربون پسملي گلم برم نگو داشته دندون در مياورده و مامانيش خبر نداشته تا اينكه يكشنبه بعد از ظهر ماماني ديد دندون زيري سمت چپت در اومده و لمسش كرد و شما هم مي خواستي فقط گازش بگيري. با اون يدونه دندون نيشت جيگرم. فقط دوست داري يه چيزي ببري دهنت و آروم و قرار نداري.ق...
15 بهمن 1393

بدون عنوان

سلام عزيز دل ماماني و بابايي امروز سه شنبه هفتم بهمن ماه ،درست شش ماه و نوزده روزه كه به جمع ما پيوستي... شنبه همين هفته كه چهارم بهمن ماه ميشد و شش و نيم ماهت بود بعد از ظهر رفتيم با شما خونه خاله الميرا رهاجون رو ببينيم آخه شما و رهاجون تو يك روز بدنيا اومدين همانطور كه قبلا گفتم... بايد بگم اونجا فقط اين ور اون ورو نگاه مي كردي و به رهاجون اصلا توجه نداشتي بر عكس رهاجون از ديدن ما خيلي ذوق زده شده بود  و همش مي خنديد.خاله الميرا مي گفت شمارو ديده دادوفرياد نميكنه و ساكته اما نميزاره كارامو انجام بدم...قربون هر دوتون برم كه هر كدوم تو لاك خودتون بودين.اما رهاجون به ماماني همش مي خنديد.. رهاجون همش سعي مي كرد توجه شمارو جل...
7 بهمن 1393

بدون عنوان

سلام عشقم امروز پنجشنبه بيست و پنجم ديماه البته بيست وششمه الان كه ساعت يك بامداد و ماماني يكم كارداشت و انجام داد و خوابش نبرد و اومد وبت... يك هفته هست وارد ماه هفتم شدي و سرلاك و فرني هم خوب نميخوري فكر مي كنم از چيزاي شيرين زود زده ميشي. امروز سوپ هويچ و سيب زميني و برنج رو ميكس كردمو بهت دادم و خيلي خوشت اومد چند قاشق تونستي بخوري. شيرت هم كه خوب نميخوري.. دوشنبه كه بيست و دوم ديماه بود واكسن شش ماهتو برديمت بهداشت زدن. تا ساعت پنج و نيم خوب بودي ولي وقتي اومديم خونه شروع  به گريه كردن كردي خيلي اذيت شده بودي و شب باز ميترسيدم مثل اون دفعه تب كني اما خدا رو شكر  تبت  خيلي كم بود چون زرده تخم مرغ با نمك رو ...
26 دی 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد