امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

جان ني ني

تولد

سلام طاها جونم شرمنده از اينكه دير كردم آخه سرم گرم بود..ميگي به چي؟به دنيا اومدن ناز بالام يعني تو جيگركي...چهارشنبه مورخه 1393/04/18 مصادف با يازدهمين روز ماه مبارك رمضان(كه تو سي و نه هفته و چهار روزت بود) و دكتر تاريخ تولدت رو بيستم تير گفته بود دقيقا دو روز مانده تا هفته چهلم تموم بشه. چهارشنبه دكتر گفته بود براي كنترل براي بار آخر برم صبح رفتم و دكتر گفت بنا به دلايلي بايد زود بستري بشم براي اينداكشن و ... چون منو بابايي تصميم گرفته بوديم تو طبيعي بدنيا بياي.اومديم خونه رو يه كم تميز كرديم و آماده شدم با بابايي رفتيم بيمارستان قايم (محل تولدت بيمارستان خصوصي قايم ) تا براي زايمان طبيعي بستري بشم ساعت پنج بيمارستان بوديم و  منو ...
4 مرداد 1393

بدون عنوان

سلام پسملي نازنينم امروز جمعه 1393/03/30 (سي و شش هفته و شش روزت) هست و انشاالله پس فردا ميري هفته سي و هشتم. 93/03/27 رفتم دكترخبيري گفت رشدت خيلي خوبه و آزمايش خون برام دوباره نوشت يعني آزمايش cbc پلاكت.دفعه قبل 144 هزار بود اما اين دفعه دوباره 102 هزار شده و ماماني خيلي نگران شده...خدا كمكمون كنه و انشاالله به سلامتي به دنيا بيايي عزيز دل ماماني و بابايي.خيلي براي ديدنت لحظه شماري مي كنيم نازكم بابايي دوست داره زودتر بيايي اما هر چي خدا بخواد همون ميشه و توكل بر خداوند مي كنيم هنوز دو سه هفته مونده تا روي ماهتو ببينيم.انشاالله...بوس بالام جان
30 خرداد 1393

بدون عنوان

سلام عزيز دل ماماني و بابايي امروز سه شنبه  (1393/03/20) سي و پنج هفته و سه روزت هست. ببخش از اينكه دير اومدم بخاطر اينكه يه مدت هم به اينترنت دسترسي نداشتم هم اينكه با بابايي دنيال خونه بوديم آخه وقت اجارمون تموم شده بود و صابخونه هم اجاره رو بالا برد مجبور شديم خونه ديگه پيدا كنيم. هفته گذشته 93/03/13  خونه جديداسباب كشي كرديم (سي و چهارهفته وسه روزت بود) و خاله زهراو پسرخاله هادي خيلي كمكمون كردن (هادي جون امسال كلاس اول ميره). دست خاله گلت درد نكنه اگه نبود اسباب كشي برامون خيلي سخت بود مخصوصا با اين وضع ماماني كه ماه آخره و كارخونه كردن براش سخت شده.. ديروز دوشنبه (1393/03/19) سي و پنج هفته و دو روزت با بابايي دوباره برا...
20 خرداد 1393

بدون عنوان

سلام عشقول ماماني و بابايي  امروز چهارشنبه 1393/02/17 (در هفته سي و يكم ) يعني سي هفته و چهار روزت هست.ديروز  سه شنبه 1393/02/16 با بابايي رفتيم برات وسايل سيسموني بخريم ديگه داره روزها ميگذره و دير ميشه بايد زودتر وسايلتو آماده كنيم تا دير نشده...برات قنداق فرنگي (كيسه خواب) و پتو نازك و شيشه شيرو... و يه سرهمي گرفتيم كه خيلي سرهمي رو دوسش داريم و منتظريم زودتر بيايي تا بپوشيش و ما ذوق كنيم. كي ميشه لباساتو بپوشونم و بغلت كنم نازك مامان. راستي موقع خريدن وسايل بابايي هم جريمه شد قربونش بريم كه بخاطرش حاضريم جونمونم بديم چه برسه به يه جريمه...بوس عزيز دلم خيلي دوست داريم  
17 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

سلام عشقولي بابايي و ماماني امروز شنبه مورخه 93/02/06  (بيست و نه هفته تمام) صبح با بابايي رفتيم بهداشت و بعد دكتر خودم خانم خبيري.نوبت ماماني كه شد رفتم تو ابتدا فشارمو گرفت بعد دستگاهو گذاشت تا صداي قلبتو بشنوم البته هر ماه اين كارو ميكنه بايد بگم خيلي شلوغ مي كردي جيگركي شيطون بلا. بعد دكتر معاينه كرد و گفت رشدش عاليه راستي وضعيتت بريچ بود تو سونو يعني سرت بالا سمت راست و پاهات سمت چپ پايين (يعني حالت كشيده و مورب) و هنوز عشقول مامان نچرخيده و داره بزرگ ميشه تو دل ماماني. دكتر آمپول بتامتازون واسه تكامل ريه هات نوشت كه الان در حال رشد و كامل شدنه. (اين آمپول بين هفته هاي 28-32) بايد زده بشه. از دكي سنت رو پرسيدم گفتم با سونو فرق مي...
6 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

سلام عزيز دل مامان و بابا اميدوارم سالم و سرحال باشي...ديروز بعد ظهر روز چهارشنبه (93/2/3) با بابايي رفتيم سونو.بابايي گفت منم ميخوام بيام تو ببينم جيگرمون شبيه كدوم يكيمون هست منم گفتم اگه راه بدن چون سونو معمولي بود.من رفتم اتاق سونو به خانم منشي گفتم بابايي رو اجازه ميدين بياد گفت آره خيلي ذوق زده و خوشحال شديم بابايي هم اومد تو. با حساب دكتر خودم و سونو سه بعدي كه قبلا داديم ميشدي بيست و هشت هفته و چهار روز اما دكتر سونو خانم مجيدي گفت بيست و نه هفته و پنج روزته نمي دونم چرا اينطوريه بايد از دكي خودم بپرسم علتشو. دكتر به بابايي گفت چيزي متوجه ميشي از تصوير چون سياه و سفيد بود. بابايي گفت راهنمايي كنين بعد دكتر شروع كرد به توضيح دادن ...
4 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

سلام پسملي نازنيم اين هفته تو هفته بيست و هشتم هستي يعني دقيقا امروز سه شنبه بيست و هفت هفته و سه روزت هست (1391/01/26) و حركاتت بيشتر و قوي تر شده. هر موقع لگديا ضربه مي زني ماماني سريع حس مي كنه اما مواقعي كه بابايي هست فكر كنم خجالت مي كشي و ياشلوغ نمي كني يا كمتر شلوغ مي كني.حركاتت همه جا هست، احتمالا بزرگ ميشي و جات كوچيك ميشه. اينو بگم كه داري پلاكتهاي مامانيو مي خوريا...رفته رفته پلاكت خون ماماني داره كمتر ميشه البته از اون زمانيكه تو دل ماماني جاي گرفتي آزمايش اينو نشون داد و ماماني هر ماه ميره كنترل CBC خون البته دكتر ميگه جاي نگراني نيست ولي بايد هر ماه كنترل بشه تا ببينيم چي ميشه ممكنه اگه پايينتر از صد بره پلاكت تزريق بشه.مامان...
26 فروردين 1393

سلام عشقول پسملي

سلام عشقول ماماني و بابايي پسملي جونم ،امروز 12 فروردين سال 1393 با بابايي برات وبلاگ درست كرديم تا بهت بگيم  كه چقدر دوست داريم و عاشقتيم و منتظر ديدن روي ماهت هستيم. تا الان هي با بابايي مي خواستيم برات وبلاگ درست كنيم و از روزي كه تو دل ماماني جا گرفتي تا تولدو... تووبلاگ بنويسيم كه وقتي بزرگ شدي بخوني و بدوني كه من و بابايي عاشقتيم و خيلي خيلي دوست داريم.يه كم دير شد اما بالاخره تصميم گرفتيم كه درست كنيم. مي خوام از سفرآخرمون در سال 1392 بهت بگم كه مي خواستيم تابستون، ماه رمضان بريم مشهد كه نشد من و بابايي خيلي دوست داشتيم بريم و بالاخره تصميم گرفتيم پاييز ثبت نام كنيم و بريم من كه خيلي دلم هواي مشهد كرده بود چون بعد 27 سال اولي...
19 فروردين 1393

بدون عنوان

سلام جيگر بابايي مي خواستم بدونم چرا ماماني اصلا بهت توجه نمي كنه ديروز سيزده بدر بود و ما براي اولين سال  نوروز رو باتو بوديم و من و ماماني همراه تو رفتيم ده خالت با هادي اونجا بودن ماماني همين الان بهم گفت كه بهت بگم كه تو الان شش ماهته  و انشااله نوروز اينده تو  بغل مامانو بابا هستي . منظورم اينكه اصلا به وبلاگ تو سر نمي زنه تا باهات صحبت بكنه . روز قبل سيزده منو ماماني همراه خاله زهرا رفته بوديم پيش عزيزت.   ماماني تو سيزده به در تو ده هنگام پياده شدن از ماشين پاش سر خورد  رفت تو برفا بعد كفشش كلا پر  آب شده بود  من اين روزا سعي ميكنم بيشتر مطالعه كنم تا بتونم  راجب زندگي بيشتر بدونم تا اگه وق...
14 فروردين 1393

بدون عنوان

پسملي ميخوام مهمترين مطالبي راكه دوست دارم در زندگي ياد بگيري در اين وبلاگ برات قرار بدم تا از اونا انشاله در زندگيت استفاده كني . اولين مطلبي كه بايست خوب درك كني ياد بگير كه در زندگي سه تا كلمه "هرگز نگوييد هرگز " را در ذهنت بخاطر بسپاري.      دوست دارم پسملي عزيزم
12 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد