امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

جان ني ني

تولد

1393/5/4 15:31
نویسنده : ديلا
98 بازدید
اشتراک گذاری

سلام طاها جونم

شرمنده از اينكه دير كردم آخه سرم گرم بود..ميگي به چي؟به دنيا اومدن ناز بالام يعني تو جيگركي...چهارشنبه مورخه 1393/04/18 مصادف با يازدهمين روز ماه مبارك رمضان(كه تو سي و نه هفته و چهار روزت بود) و دكتر تاريخ تولدت رو بيستم تير گفته بود دقيقا دو روز مانده تا هفته چهلم تموم بشه. چهارشنبه دكتر گفته بود براي كنترل براي بار آخر برم صبح رفتم و دكتر گفت بنا به دلايلي بايد زود بستري بشم براي اينداكشن و ... چون منو بابايي تصميم گرفته بوديم تو طبيعي بدنيا بياي.اومديم خونه رو يه كم تميز كرديم و آماده شدم با بابايي رفتيم بيمارستان قايم (محل تولدت بيمارستان خصوصي قايم ) تا براي زايمان طبيعي بستري بشم ساعت پنج بيمارستان بوديم و  منو اينداكشن (درد مصنوعي) كردن اما تا4 ساعت هيچ دردي احساس نكردم فقط يه كم جزيي بود و بالاخره دكترلاله ز زد و گفت يك مرحله اينداكشن كافيه و جواب نداد اتاق عمل رو برام آماده كنن ما كه راضي نبوديم اما با هشدار احتمال خطري كه دكتر داد بالاخره رفتم براي عمل. قربون خدا برم شايد قسمت اين بوده كه تو با عمل بدنيا بيايي. و تو نازنينم ساعت بيست و سه و سه دقيقه شب پنجشنبه (1393/04/18چهارشنبه)از آسمون به زمين اومدي تا زندگي جديدي رو شروع كني خيلي خوشحال بوديم و بابايي رفته بود خاله زهرا رو بياره كه شبو بيمارستان پيش من بمونه. خيلي خوشكل و ناز بودي و هستي عزيز دلم  همه مي گفتن كه شبيه ماماني هستي. وزنت 3/900 بود و قدت 52 سانت.قربون نازكم برم كه بعد چهار روز شده بودي 3/700 و دكتر شوخي ميكرد كه من تپل تحويلت دادم بهش نميرسي لاغر شده و بعد گفت كه آبش رفته بخاطر همونه... در ضمن پسرخوبي هستي و ماماني رو اذيت نمي كني شبها هم خوب مي خوابي و فقط موقعي كه گشنته گريه مي كني انشاا... هميشه سالم و سلامت باشي.خاله زهرا هشت شبانه روز از منو تو مراقبت كرد و دو روز خونشون رفت. عزيز هم يك شب موند..دستشون درد نكنه. و امروز  شنبه مورخه 1393/05/04 مدت هجده روزه كه داري با ما زندگي مي كني... شب هفتمت بالاخره با بابايي توافق كرديم اسمت رو طاها بذاريم و من از اول هم از اين اسم خيلي خوشم مي اومدالبته قرار بود اميرعباس باشي و منم دوست داشتم چون با بابايي وقتي وبلاگ برات باز كرديم اين اسمو برات گذاشتيم اما اطرافيان از دو اسم بودنت راضي نبودن همين شد كه طاهاگلي شدي. اميدوارم خودت هم از اسمت خوشت بياد عزيز دل مامان و بابا.(1393/04/26 روز پنجشنبه بابايي برات شناسنامه گرفت) الان كه اينها رو مي نويسم كوچولوي ماماني طاها گلي خوابه...بوس گل پسرم

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد