امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

1395/3/29 6:33
نویسنده : ديلا
75 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان

امروز شنبه 29 ام خرداد ماه بیست و سه ماه و یازده روزت هست.

بایدبگم روز به روز داری نازتر و خوشگلتر میشی و ما رو مجذوب خودت می کنی و باید بگم همه رو مجذوب خودت می کنی. آخه خیلی شیطون بلا شدی و همه شمارو دوست دارن و خیلی هم بانمکی و زبون هم که میریزی و مخصوصا برای بابایی ناز می کنی و اداهایی از خودت نشون میدی و درمیاری که نگو ونپرس...

وقتی بابایی میاد از بانک هی این ور اون ور میدویی و خودت رو به زمین الکی میزنی و بلند میشی و باز می دویی تا جلب توجه کنی با این کارت ما رو بیشتر شیفته خودت  می کنی جیگرکی..بغل

جملات خیلی زیادی یادگرفتی و تکرار می کنی البته چندتا کلمه ترکی یادگرفتی و باید بگم که وقتی خونمون هستی فارسی حرف میزنی ولی وقتی خونه عزیز یا جای دیگه میریم ترکی یاد میگیری.

جملاتی مثل تموم شد- اوتاد- دست شو-قولی مزیز-موزاباش-ززوو یعنی تصادف- آقی یعنی خاموش-شوشن روشن-اقو یعنی خراب-بشین پاشو-بریم-حیاط-یوستا-دملاس.دستمال-دمیز.تمیز-اوبوتوس-قوبایه زست.قورباغه رفت- عیبهههه-اودات.افتاد-صندلی.لنلل-شکست و...

این جملات و کلمات رو خیلی زیاد میگی البته خیلیهاش یادم رفته که انشااله بعدا می نویسم...

واااااااااااااااااااااااااااای چشمکزیباقربونش برم الان بیدار شدی و دیدی مامان پیشت نخوابیده با زبون و صدای شیرینت گفتی مامان مامان.اومدم پیشت باز خواب رفتی..دوست دارم عزیز دلم شیرین زبونممحبتبوس

18 ام خرداد که سه شنبه میشد و شما ماه 23 امت تموم شد روز اول ماه مبارک رمضان بود و تقریبا الان بیست روز مونده به تولد دوسالگیت.مامانی از همون روز 18 ام به فکر تولد کوچولشه اما نمیدونه بخاطر فوت دایی علی بگیره یا نه آخه پارسال تولدیکسالگیت هم به شب احیا افتاد و نتونستم مفصل برات تولد بگیرم اما میخوام امسال یه تولد به یادموندنی برات بگیرم وبخاطرهمین الان 10 روز میشه خیلی به فکرتولدت هستم که چطور میشه و.. و شبها هم ازفکرتولدت خواب به چشام نمیاد مامانی.البته این هفته پنجشنه مراسم چهلم دایی خدابیامرز برادر عزیزهست و تولدت نمی افته.حالا ببینم انشاالله که بگیریم برات..

میخوام تولدت فامیلای نزدیکو دعوت کنم نه مثل جشن سیسمونیت فقط فامیلای درجه یک.چون پارسال هم نشد عزیز و خاله اینا بیان و فقط فامیلای بابایی که افطاری دعوتشون کردیم تولدت بودن و عزیز اینا نارحت شدن.بخاطر همین امسال میخوام یه جشن تولد کوچولو و بیادموندنی بگیرم و به همین خاطر خیلی از الان به فکرش هستم اما بابایی زیاد رغبتی نشون نمیده و میگه عیبه دعوت کنیم. در نظر دارم تم ها و کارت دعوت تولدت را خودم درست کنم اما تو لباسش موندم. میخوام یا تم کفش دوزک برات درست کنم یا میکی موس.البته شما خیلی ازمیکی موس خوشت میاد به همین خاطر میخوام چیزی که خودت دوست داری رو درست کنم اما لباسشو باید پیدا کنم که فکر نکنم و تصمیم دارم بدوزمش یا بدم مامان ایلیا که خیاط و صابخونمونه بدوزنه انشاالله.

اگه بابایی رو راضی کنم بقیه کارها حله.و در نظر دارم کادوی تولدت یک تندیسی از دست و پای کوچولوت درست کنم که اونم باید بابایی رو راضی کنم چون مخالفه.اما من میخوام هرطور شده تا تموم  شدن دوسالگیت درست کنم حالا تندیس هم نشه با رنگ یا خمیر.چون میخوام از دست وپاهای کوچولوی نازنینم یادگاری داشته باشم تا انشاالله وقتی بزرگ شدی خودت ببینی چه دست وپاهای نازی داشتی و به عنوان یادگاری ازمامانت نگهش داری و وقتی نگاش میکنی به یاد مامانی بیفتی جوجویم.به بابایی هم گفتم کادو برات ماشین شارژی بخره انشاالله چون خیلی ماشین دوست داری و باید بگم عاشق همه ماشین ها هستی مخصوصا موتور..چشمک

الان که تقریبا بیست روز مونده فعلا کاری نکردم و خیلی نگران وتو استرس هستم و شبها خوابم نمیبره کلی کاردارم اما فعلا نمیدونم چیکار کنم.تازه میخوام آتلیه هم ببرمت و لباس نو برات بخرم.انشااله خدا کمکم می کنه و جشن تولدت خوب برگزار میشه.خیلی عکس از بدنبا اومدنت تا الان داری اما نمیدونم چرا اینجا لود نمیشه و عکسهات نمیان.

باید تلاش کنم بیاد چون وقتشو ندارم فعلا نمیتونم اما قول میدم درستش کنم و عکسهای نازت هم بزارم.

خیلی دوست دارم

عاشقتم مامانی

راستی بابایی به قول خودت قولولی مزیض یه فیلم رقص پیدا کرده که از دیروز خیلی نگاش می کنی و دوسش داری و باهاش میرقصی..چون دیگه قولولی جای همیشگیش که جلوی پیتزا فروشی کالچر می ایستاد نیست و از زمستون رفته و دیگه نمیاد که شما ببینیش آخه یه بار بغلت کرد و ازاون موقع باهاش دوست شده بودی و الان که نمیبینیش وقتی از جلوش رد میشیم که سرراه خونمونه همش میگی قولولی نیست مزیض...

الهی مامانی فدای اون زبون شیرینت بشه.

راستی از پوشک هم راحت شدی و وقتی دست شویی داری میگی و وقتی میری دست شویی میگی آفرین و اینو از مامان یادگرفتی و همیشه میگی قربونت برم ماشاالله.

مامانی که گفتم خوابش نمیبره ازفکر برگزاری تولدت از سحر بیداره و الان وقت کرده بیاد وبلاگت.

نماز هم خیلی خوب با مامان و بابایی میخونی و وقتی اذن میگه به بابایی میگی پاشو نماز و میری سجاده و مهرو میاری که با بابایی و مامانی نماز بخونی.انشاالله خدا نگهدارت باشه و همیشه بتونی نمازت رو بخونی و با خدا باشی.کوچولوی نازنینمتشویق

فرشته مهربونم

دوست داریم

...

بوس بوس

لالابای بای

 

اینم یه کیک تولد میکی موس که میخوام برات سفارش بدم اگه خدا بخواد انشاالله

 

 

یاشایدم یکی ازاینا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد