امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

1394/11/25 23:39
نویسنده : ديلا
62 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم

امروز كه نه امشب يكشنبه بيست و پنجم بهمن ماه 1394 ميشه شما درست يكسال و هفت ماه و هفت روزت هست.

از ساعت ده رفتيم ناناي كني تا يازده طول كشيد به خواب بري جيگر..چشمک

البته ديگه از ماه هجدهم عادت كردي شير پاستوريزه با شيشه شيرت بخوري و يكم اين ور اون ور تو گهوارت مي غلتي و بازي مي كني و خودت خوابت ميگيره.بعضي وقت ها هم شير خودت رو ميخواي تا بخوابي عشقم.

اما اين هفته كه دوباره يكم سرما خوردي باز شير ماماني رو زياد ميخوري.قربون پسملي گلم برم كه به شير ايس مي گه.

دوازدهم بهمن ماه دوشنبه ظهر با بابايي رفتيم آبگرم پهن لو.بابايي مي گفت خيلي آبتني دوست داشتي و به استخر كودكان و بزرگسالان مي رفتي و خودت بازي مي كردي.خيلي آبتني رو دوست داري عزيز دلم.

هفته پيش يعني از جمعه كه شانزدهم بهمن ماه ميشد بابايي مرخصي گرفت يه هفته خونه بود و وقتي اين جمعه نبود بيدار شدي و دنبال بابايي مي گشتي الهي مامان قربونت بشه.

شنبه هفدهم بهمن ماه هم بابايي با عمو فرشيد اينا رفتن آبگرم. و ما هم رفتيم خونه عموفرشيد تا شما با نورا جون يكم بازي كنين.شام رو خونه اونا مونديم.

چهارشنبه هم اونا اومدن شب خونه ما.سه شنبه روز قبلش كه بيستم بود بابايي برات ربات خريد كه راه ميره اما شما اصلا ازش خوشت نيومد و موقعي كه كوكش مي كرديم راه بره مي ترسيدي و گريه مي كردي الانم ازش خوشت نمياد اما نورا جون خيلي دوست داشت باهاش بازي كنه و ميخواستيم بديم نورا ببره....محبت

البته طبيعي بچه ها تو اين سن رفتاراشون فرق مي كنه.

 

پسرگلم ديگه واسه خودش مردي شده.بعضي موقع ها شير رو با ليوان يكم ميخوري وقتي ميبيني ماماني و بابايي مي خورن شماهم ايس رو با ليوان ميخوري يكم و بقيه اش رو ميزاري زمين.

لقمه مربا كره رو دوست داري ودو سه لقمه ميخوري.كباب كوبيده و قورمه سبزي و ماكاروني فرمي هم دوست داري و اونا رو خوب ميخوري مخصوصا ژله. اما بقيه غذاها رو به زور يكم ميخوري.

قربون پسرگلم برم كه ماماني از هفده ماهگي يواش يواش جيش رفتن بهت ياد ميده و ميبرتت حموم و شما هم يكم بازي مي كني با آب و جيش مي كني.

ماماني خيلي بايد حوصله به خرج بده تا ياد بگيري.خدا رو شكر الانا خودت وقتي جيش داري شلوارتو درمياري و مي گي حموم.

قربون فرشته كوچولوم برم كه زود ياد گرفت.اينم بگم نورا جون و رها جون هنوز ياد نگرفتن و ماماناشون حوصله بردن حموم يا دست شويي ندارن البته يكم تنبلي مي كنن والا اونا هم زود ياد ميگيرن.اما ماماني روزها پوشاكت رو نمي بنده.فقط شب ها  و موقعي كه مي خواييم جايي بريم پوشاك مي زنم.

آخه پسرماماني ديگه داره مرد ميشه و بايد همه چيز رو ياد بگيره.

جيگرماماني گاهي اوقات به مامان تو كار خونه كمك ميكنه.مثلا دستمال ميگيره دستش و ميزعسلي ها رو تميز مي كنه يا وقتي ماماني وسايل ميده تا ببره سر سفره كمك مي كنه و ميبره.

الهي ماماني فداي اون قدو بالات بشه كه به ماماني تو كارش كمك مي كني..بوس

دوست دارم

مهربونم

همه زندگي ام

عشقم

امروزهم روز ولنتاين بود و روز عشق

ميخوام بگم شما عشق مامان و بابايي هستي

و همه زندگي ما

گل سرسبد مايي

عسل زندگي مايي

قلبم هميشه برات مي تپه جيگرم

بوس بوس

يكشنبه هفته قبل قرار بود بريم روستا آب آشاميدني بياريم اما برف اومد بعد از ظهر نرفتيم و شما خوبيدي و ماماني گذاشتت عقب و پتو وبالش برات برداشته بودم تا راحت بخوابي اما فكر كنم همون موقع سرماخوردي.از جاده برگشتيم خونه عمه افسانه شام مونديم و برف سنگيني باريد.خونه عمه آبريزش بينيت شروع شد.

خدا منو بكشه هزار بار به خودم لعنت فرستادم چرا عقب گذاشتمت اما بدنت خيلي ضعيفه و زود سرما ميخوري.يك روز عطسه و آبريزش كردي و روز بعد يكم آبريزش داشتي  و تا الان هم  بيني ات گرفته بود البته مثل اون دفعه شديد نيست و ماماني همش قطره بيني سديم كلرايد بينيت مي ريزه تا باز شه.فكر كنم از همون آبتني رفتن حموم نرفته بودي بخاطر سرماخوردگيت اما امروز ماماني بردت حموم و بيني ات هم يكم باز شد.

هفته پيش پنجشنبه پانزدهم بهمن ماه خاله و هادي اومده بودن.صبح خيلي كلافه شده بودي و حوصلت سررفته بود اما وقتي زنگ خونه زده شد با ذوق رفتي سراغ در و فكر كردي بابايي هست.اما وقتي هادي پسرخاله رو ديدي خيلي خوشحال شدي و از ذوق زدگي در پوست خود نميگنجيدي.همش اين ور اون ور مي پريدي و با هادي جون بازي مي كردي.اون شب هادي پيش ما موند اما خاله رفت خونشون.

جمعه اين هفته كه 23 ام بهمن بود رفتيم خونه عزيز بعد از ظهر و شب رو خونه عزيز مونديم البته هادي و خاله و زن دايي شبنم هم اونجا بودن و اونا هم موندن.خيلي بهت خوش گذشت چون هادي هم اونجا بود و باهم بازي مي كردين.

خونه كه تنها مي مونيم شما خيلي زود خسته مي شين و يكم بازي مي كني با خودت و حوصلت زود سر ميره و ماماني هم كه به كاراش ميرسه نميزارين.البته بعضي وقت ها خيلي سرگرم بازي و به قول خودت ان ان هات ميشي و ماماني به كاراش ميرسه.

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد