امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

1394/10/26 0:15
نویسنده : ديلا
82 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جيگرم

امروز جمعه بيست و پنجم ديماه سال 94 يكسال و شش ماه و هفت روزت هست.

جمعه گذشته يك و نيم سالت تموم شد. و واكسن يك و نيم سالگيت هم مونده بود. يكشنبه كه بيستم ديماه بود بابايي خونه موند و من وطاها جون دوتايي با ماشين رفتيم بهداشت ميدونستم دوشنبه ها واكسن ميزنن اما مطمين نبودم واسه همين رفتيم كه لااقل وزنت رو بگيريم كه نگرفتن وگفتن دوشنبه بياين.شما هم پشت ماشين روصندلي دراز كشيدين و گاهي هم بلند ميشدي بيرون ان ان ها رو نگاه مي كردي و ان تيس مي گفتي.

قربون پسرگلم برم كه ماشين سوار ميشي با ماماني ديگه مثل مردا ميشيني و اذيت نمي كني يا جلو مي شيني يا پشت ماشين دراز مي كشي. البته پنجم ديماه كه پاتختي برده بودمت از اون موقع ياد گرفتي پشت ماشين رو صندلي بخوابي..

تا اينكه دوشنبه بيست ويكم ديماه بابايي صبح از اداره مرخصي گرفت اومد برديمت بهداشت واسه واكسن.

ماماني از يك هفته قبل استرس و نگراني داشت آخه روز قبل و روزواكسنت يه كم تب داشتي و بخاطر دندونت بود كه داره درمياد البته از روز شنبه بعد از ظهر هم اسهال مي كني البته نه زياد سه تا دوبار در روز.

دوشنبه كه واكسنتو زديم يك و نيم ساعت قبلش استامينوفن بهت داده بودم. ساعت يازده كه واكسن زدن و شما گريه كردين توماشين ديگه آروم شدي و بابايي ما رو رسوند خونه و رفت اداره.

طاها جونم هم يكم بازي كرد و ساعت دوازده خوابيد.ساعت يه ربع به دو كه بيدار شدي زدي به گريه.بغل

نگو واكسن اثرش رو گذاشته بود و پات گرفته بود ونميتونستي تكونش بدي از همون ساعت هم تبت شروع كرد به بالا رفتن.

البته يكم راه رفتي اما از ساعت سه به بعد نتونستي اصلا پاتوتكون بدي وماماني همش روپاهاش شما رو مي گذاشت و تكون ميداد.غذا هم نميخوردي و فقط شير ماماني رومي خوردي وكاملا از اشتها افتاده بودي. شبش تبت خيلي بالا رفت و ماماني مجبور شد بهت شياف بزنه.

همه مي گفتن اين واكسن نسبت به واكسن هاي ديگه خيلي سخته. درسته سخت بود اما به نظر ماماني واكسن هاي قبليت از اين يكي خيلي سخت بودن چون اون يكي ها خيلي اذيت مي شدي و هي بيدار ميشدي گريه مي كردي و ماماني تا صبح بيدار مي موند  اون موقع ها اسهال و مريض هم ميشدي مثلا ماه چهارم خيلي بد گذشت.اما اين دفعه بيدار ميشدي و يكم گريه مي كردي و شير ميخوردي دوباره مي خوابيدي وماماني زياد بيدار نموند.خلاصه دو روز اذيت شدي و مي خواستي كه بلند شي راه بري نمي تونستي و گريه مي كردي همش.

روزدوم بعداز ظهر يكم خوب شدي و تونستي يكم راه بري واين ور و اون ور مي پريدي البته استامينوفنت هم به موقع  ميدادم چون فعلا تب داشتي و تا شبش دادم و ديگه قطع كردم.

خدا رو شكر اين دفعه واكسنت هم بخير گذشت و انشااله موند تا شش سالگيت....

يعني مامان زنده مي مونه و شش سالگيتو مي بينه عزيز دلم....محبت

همه زندگي عزيزدلم

همه قلبمي

درسته بعضي موقع ها اذيت ميكني اما خيلي شيطون بلايي و همين شيطنت هات ما رو كشته و دوست داشتني تر شدي و اذيت هات يادمون ميره.البته موقعي كه دندونات درميان بيشتر اذيت ميشي و ماماني هم اذيت مي كني  والا روزهاي عادي خيلي بازي مي كني..

ماماني مي گي و خودتو نازك نارنجي مي كني و عشوه ميري واسه ماماني و ناز ميكني.

الهي كه ماماني فداي اون نازات بشه كه نازتو ميكشه

غذا هم امروز خوب خوردي و ماماني قورمه سبزي پخته بود وشما خدا رو شكر بعد چند روز از واكسنت كه چيزي نميخوردي امروز خوب خوردي.البته بگم قورمه سبزي رو دوست داري و با دستاي كوچولوت لوبيا روبرميداشتي وميخوردي وماماني كلي خوشحال بود.

ژله هم كه خيلي دوست داري ماماني برات درست كرد وبستني زد و شما يكمي هم از اون خوردي

خلاصه امروز كلي بهمون خوش گذشت عزيز دلم شما هم كه رورواكتو ديدي توراه پله آوردمش خونه وكلي باهاش بازي كردي و سوار و پياده ميشدي.

اينم بگم امروزتولد ماماني بود و پسرگلم از چند روز پيش واسه مامانش كادو رژ و لاك قرمز گرفته بود وبابايي هم ادكلن واسه ماماني كادو گرفته بود دست طاها جون و بابايي درد نكنه زحمت كشيدين.

طاها جونم الان تو خواب نازه وماماني وقت كرده بياد وبلاگش...

طاها جونم فلش كارت ها رو خيلي خوب ياد ميگيره يواش يواش و كلي كلمه ياد گرفته وقتي ماماني كارتها رونشون ميده كلمه ها رو به مامانيش ميگه. مثلا در كفش پا دست ماه قاشق آب به چاي هم جيزه ميگه بعد آتش دندون  توپ و خيلي كلمات ديگه بلده.

الهي ماماني فداي يدونه عزيز دردونش بشه

دوست دارم جونو دلم

همه نفسمي

با عشق تو زنده ام ماماني

بوس بوس بوسبوسبوسچشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد