امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

1393/8/10 22:06
نویسنده : ديلا
78 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشكل ماماني

عزيزجونم طاها گلي

امروزشنبه (93/08/10) سه ماه و بيست و دو روزه كه متولد شدي و هشت روز ديگه ايشاالله ميري ماه پنجم.

دوشنبه هفته گذشته كه پنجم آبان ميشد حالت خوب بود يعني از وقتي كه درمانگاه برديمت استفراغت قطع شده بود اماباز نميدونم چي شده بود كه از موقعي كه استفراغ ميكردي دوباره شير نميخوردي و فقط يه كم ميخوردي و ول ميكردي و دوباره ماماني از اين بابت خيلي نگران بود و شبها خوابش نمي برد و منتظر مي موند تاشما بيدار بشين و شير بخورين اما شما بيدار نمي شدين و ماماني به زور بيدارت مي كرد و يه كم مي خوردي اونم بعد سه چهار ساعت خواب يه كم مي خوردي و ماماني خيلي ناراحت و غمگين بود...

تا اينكه دوشنبه  پنجم آبان بعد از ظهر كه ويتامين آ+د تموم شده بود و ماماني مولتي ويتامين بهت داد دوباره بالا آوردي و هر چي خورده بود اون روز استفراغ كردي فكر كنم از مولتي بدت ماد چون به زور خوردي و اونم بالا آوردي. از اين بابت من و بابايي خيلي ناراحت بوديم و دوباره برديمت پيش دكتر احمدعلي معصومي كه از موقع تولد پيش اون مي بريمت.دكتر گفت مولتي رو چند روز بهت نديم و شربت معده رانيتيدين و اسهال و آمپول استفراغ و قطره استفراغ هم كه درمانگاه بهت داده بود نوشت و گفت كه علت شير نخوردنت هم از ترس هستش خاطر اينكه همش بالا مياري.

بالاخره همه چيزايي كه دكتر نوشته بود بهت مرتب دادم و يه كم خوب شدي اما شيرخوردنت خوب نشد و ماماني نذرونياز كرده و همش دعات ميكنه خوب شي.آخه هنوزهم اشكهاي چشمات قطع نشده و از چشات سرازير ميشه و به گفته دكتر ماماني هر روز ماساژ ميده بين محل بيني و چشماتو امافعلا خوب نشده و شما هم زياد نميذاري ماساژ بدم و هي گريه مي كني و نميذاري.

دبروز كه ششم ماه محرم بود و جمعه نهم آبان ماه خاله زهرا وهادي جون برات لباس علي اصغر فرزند شهيد امام حسين رو برات گرفته بودن و اومدن خونه ما تا با هم بريم مر اسم شيرخوارگان كه سالن ورزشي رضازاده برگزار كرده بود اونجا همه شيرخواران با ماماناشون و ... اومده بودن و مراسم شروع شده بود و جاي سوزن انداختن نبود به زور جا پيدا كرديم و نشستيم و يه كم مراسم رو ديديم و شما خسته شدي و مراسم كه داشت تموم ميشد برگشتيم خونه.اونجا ماماني بردت جلوتر تا از شما هم فيلمبرداري كنن و ماماني بالاتر بردت تا خوب ديده شي و تلويزيون هم نشون ميداد و شما رو هم ديديم با اون لباس قشنگت كه خيلي ناز شده بودي و قراره روز دهم محرم هم كه روز عاشوراست دوباره اون لباستو بپوشي و بديمت دست امام حسين . هرسال شبيه خواني ادامه داره تا واقعه عاشورا دوباره زنده بشه و امام حسين كه طفل شيرخوارشو گرفت دستش يزيديان حتي به علي اصغر فرزند امام حسين (ع) كه تشنه بود و شش ماهه رحم نكردن. به همين خاطر هر سال به ياد بزرگ مرد كوچك شهيد كربلا حضرت علي اصغر (ع) مراسم شيرخوارگان رپا ميشه تا ياد شهداي كربلا دوباره زنده بشه و شما هم پيرو راه اين شهداي اسلام باشين.

اونجا تو مراسم ماماني خيلي دعات كرد كه به حق امام حسين (ع) و طفل شهيدش شما هر چه زودتر خوب بشين و شيرت هم خوب بخوري.آخه پريروز كه پنجشنبه ميشد و بابايي اداره بود صبح اصلا شير نميخوردي و ماماني خيلي ناراحت بود و گريه ميكرد اما سعي مي كرد بخاطر تو جلوي اشكهاشو بگيره تا شما هم ناراحت نشين.از مراسم جمعه كه برگشتيم با هادي يه كم بازي كردي و خسته شدي و خدا رو شكر شيرخوردي و خوابيدي بايد بگم خيلي خوب شيرخوردي و ماماني خيلي خوشحال بود و دو و نيم ساعت خوابيدي. شما كه روزها خوب نميخوابيدي. خاله زهرا و هادي بعد ناهار خوردن رفتن خونشون و شما شبها كه تا نه ميخوابي شيرخوردي و خوابيدي و ماماني تا صبح چندبار بيدارت كرد و شما خوب خوردي.

تا اينكه امروز از صبح خيلي خوب شيرخوردي و خدا رو هزار مرتبه شكر كه دعاي ماماني رو قبول كرد اما وقتي دوباره مولتي ويتامين رو كه دكترت گفته بود بعد چهار روز بهت بدم خوردي بالا آوردي و ماماني باز ناراحت شد اما بالاخره فهميدم كه از مولتي خوشت نمياد و بهش حساسيت داري اونم مولتي زرد. پس بايد فدا به بابايي بگم برات ويتامين آ+د برات بگيره هر چند طعم ها رو بهتر مي شناسي و اونم به زور مي خوري اما مثل مولتي با خوردن ويتامين بالا نمياري. انشاالله كه از اين بهتر هم بشي عزيز دلم.

ماماني خيلي خوشحاله كه تو رو مراسم برد و بخاطر همون مراسم علي اصغربود كه زود خوب شدي و خدا رو شكر ده بيست دقيقه شير ميخوري.اما تا پريروز حداكثر پنج دقيقه ميخوردي. سه شنبه هم كه عاشورا ميشه عزيز جونت نذر كرده كه اگه شما خوب شين بده بعنوان علي اصغر دست امام حسين. البته ماماني اين نذر رو موقعي كه تو دل ماماني بودي كرده بود كه وقتي ايشاالله صحيح و سالم بدنيا اومدي اين نذر  رو ادا كنه.

انشاالله اگه خدا بخواد تا روز سه شنبه مشكلي پيش نياد تا نذر ماماني و عزيز هم ادا بشه.آخه نميدوني ماماني تو اين چند مدتي كه شما مريض بودين چي كشيده حتي شبها خوابش نبرده و نگران و مراقبت بوده.از اول مهر تا امروز كه خوب شير خوردي ماماني نفس راحتي نكشيده بود كه امروز كشيد. راستي دكتر گفت كه وزنت فرق نكرده و همون وزني كه در سه ماه تمومت هفت و نيم كيلو بودي تا سه و نيم ماهت همون وزنتو باقي موندي بخاطر اينكه مريض بودي و استفراغ ميكردي...

ايشاالله كه ديگه خوب ميخوري و مريض نميشي بحق آقاامام حسين و علي اصغر...

و انشاالله خداوند همه مريضها رو شفا بده و هيچ بچه اي مريض نشه...

خيلي دوست دارم عزيز دلم

بوس جيگرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد