بدون عنوان

سلام جوجوي ماماني

امروز شنبه سه ماه و هشت روزت هست.ديروز كه جمعه بود با خاله هرا رفتيم مجلس ترحيم دايي عزيزت اونجا همه تو رو بغل مي كردن و باهات بازي ميكردن  اماشما اصلا بهشون توجه نميكردي و اونارو نميشناختي خاله هاي ماماني اونجا تو رو بغل مي كردن مخصوصا خاله فريده آنقدر دوست داره كه كم بود لپهاي نازتو بكنه اما ماماني ناراحت ميشد و نميذاشت...همه مي گفتن شبيه ماماني هستي و در واقع كپي برابراصليم فكر كنم بابايي از اين بابت ناراحت كه چرا شبه خودش نيستي اماعاشقته مثل ماماني.

بايد بگم خيلي شيطون بلا و بازيگوش شدي و فكر كنم انيشتين بشي ايشاالله چون در مورد همه چيزخيلي كنجكاوي...دستهات هم مثل هميشه تو دهنت و همش مي مكي نمي دونم گشنته يا براي سرگرمي اين كارو مي كني حتما عوض پستونك اين كارو ميكني چون ماماني از همون اول بهت نداد تا بهش عادت نكني و خيلي به نظر ماماني غيربهداشتيه و خوب نيست برات.در ضمن اونايي كه زياد گريه مي كنن پستونك ميذارن تا آروم شن در واقع ماماناشون براي سالكت كردنشون بهشون ميدن تاگريه نكنن و سرشون گرم شه كه اصلا به نظرماماني خوب نيست ما كه قربونت برم ماشاالله بزنم به تخت بچه خوب و ناز و آرومي هستي و به اين چيزا نيازي نداري خوب درست مثل بچگي هاي ماماني دتهاتو مي مكي اينارو عزيزت ميگه كه طاها جون هم مثل مامانش بچه آروميه...

فردا خاله زهرا اسباب كشي ميكنن خونه جديدشون شايد بريم بهشون كمك كنيم داداشهادي گفته طاها گلي بياد بهمون كمك كنه اگه نياد باهاش قهر مي كنم... پس فردا بايد بريم عزيزدلم تا هادي جون از ما ناراحت نشه...

قربون فرشته نازم برم الهي كه هر روز با نمك تر ميشه با خودش حف ميزنه و هي مي غلته ...بوس