بدون عنوان

سلام گل پسرم،خوشكلم چند دقيقه ميشه كه ماماني خوابوندت.تازگي ها تو بغل ماماني خوابت ميبره جيگركي  قبلا رو پاهام عادت كرده بودي بخوابي.البته هم رو پاهام هم بغلم مي خوابي قربونت برم عشقم كه ماماني خيلي دوست داره و عاشقته طوريكه بدون تو دنيا براش هيچ ارزشي نداره نفس مامان.

امروز چهارشنبه 93/07/23 پنج روزه كه رفتي تو ماه چهارم عزيز دلم. 18 مهر كه سه ماهت تموم شد از 16 مهر يعني چهارشنبه هفته قبل كه بابايي اداره بود يهو ديدم كه داري سرتو از بالش بلند مي كني وتلاش مي كني پاشي و هي با خودت كلنجار ميري و بالاخره از اون روز به بعد سرتو بلند مي كني و بيشتر به طرف راست مي غلتي و مي چرخي و با كمك پاهات مي افتي روي شكمت و سعي مي كني چهار دست و پا بري به اصطلاح خودمون مي خواي ايميلمك كني...البته از ماه دوم با كمك ماماني روي توپ ماماني يه كم تمرين مي كردي و سرتو روي توپ بلند مي كردي و با كمك ماماني راه مي رفتي و الان هم راه ميري و خيلي خوب پيش رفتي و فكر كنم از راه رفتن خيلي خوشت مياد. از ماه دوم به بعد كه تو ماه سوم بودي چندبار هم وقتي ماماني داشت آشپزخونه غذا مي پخت ديد كه از رو بالش چرخيدي و روي شكمت افتادي و صدات در نمياد اون وقتها خيلي خطرناك بود و ماماني زود برت مي داشت.اما الان با اون روزها فرق مي كنه الان با اختيار خودت مي غلتي اما اون موقع ها يهويي اينطوري ميشدي و فكر كنم از بالشت بوده...

بايد بگم از روز چهارشنبه و از روزي كه وارد ماه چهارم شدي  مي غلتي رو شكمت و شيطون بلا شدي و بانمك تر.چون وقتي ماماني ميخواد لباس يا پوشك بپوشونه برات هي به طرف راست برميگردي و مي غلتي رو شكمت ناز پسرم. ديشب هم هي مي غلتيدي و ماماني هي سرجات مي گذاشت.قربونش برم كه خيلي نازدوست داشتني ترشده نفس مامان....

از اين به بعد ماماني بايد بيشتر مواظبت باشه عزيزدل مامان چون هم مي غلتي و مي چرخي و ديگه يواش يواش داري بزرگ مي شي و آگاهتر و هوشيارتر.اين روزها هم هي انگشتهاي دست و پاتو نگاه مي كني و بعضي وقتها هم وقتي شيرميخوري با تعجب به ماماني نگاه مي كني و يه كم مكث مي كني و فكر مي كني و بعد شير ميخوري . بوس ماماني