بدون عنوان
سلام عزيزدل ماماني
طاهاجونم
امروز سه شنبه چهار روزه كه رفتي تو ماه چهارم.(93/07/22)چندروز بود اينترنت قطع بود بخاطر اينكه بايد تمديد ميشد. امروز صبح اصلا خوابم نبرد بعد اينكه تو خوابيدي گفتم يه سر به وبلاگت بزنم آخه اينترنت قطع بود و ماماني خيلي دلتنگ بود كه به وبلاگت سرنزده.
پنجشنبه هفته گذشته كه دهم مهر ميد و دكترمعصومي برديمت بخاطر شير نخوردنت ماماني يادش رفت از دكتر بپرسه كه يه مدته از چشاي جيگرش اشك سرازير ميشه خودبخود تا اينكه شنبه 93/07/19 منو بابايي خيلي نگرانت شديم و باز برديمت دكتر. تقريبا هشت روز از بردنت به دكتر مي گذشت و دكتر گفت كه سوراخ لبه چشات ريزه و نميذاره آبش به بينيت برسه چون با بيني هم در ارتباط هستند و دو تا قطره نوشت كه روزي ده بار اون يكي رو با فاصله نيم ساعت بريزيم چشمات و گفت اگه خوب نشد بعد دو هفته بيارينش.خدا رو شكر كه چيز ديگري نبود و دكتر دوباره وزنت كرد و گفت 7/5 كيلو شدي و گفت خوب پيش رفتي بعد هشت روز خيلي خوبه ولي تو پروندت قبلا 7/200 دكتر نوشته اما خودش مي گفت 7 كيلو پس با اين حساب تو يه هفته 300 گرم اضافه كردي قربون شكل ماهت برم.هر روز قطره ها رو چشمات ميريزه ماماني و گاهي وقتها كه تو خواب ناز هستي ماماني مجبور ميه چشاتو باز كنه و بريزه چون دكترت گفته كه حتي تو خواب هم بريزين و زود زود بريزين...
ببخش عزيزدلم كه تو خواب اذيت ميشي وقتي قطره ها رو ميريزم چشات...الان بيدار شدي پس تاروز ديگه....بوس بوس ماماني