بدون عنوان
سلام عشق مامان
خوبي عزيزدلم؟
تاامروز سه شنبه نوزدهم آبانماه شانزده ماه و يك روزت هست يعني از امروز رفتي ماه هفدهم.
خدا رو شاكرو سپاسگزارم كه حالت خوب خوب شده جونم.
فقط شب ها كمي اذيت ميشي و گريه مي كني و اونم فكر مي كنم از دندونت كه داره درمياد.
انشااله همه دندونات به سلامتي درمياد و راحت ميشي. قربونت برم الهي كه دندون درد نميزاره خواب راحتي شبها داشته باشي خب مسلم لثه هات درد مي كنن و اذيتت مي كنن تا موقعي كه دندونات آشكار شوند.
غذا كه وقتي دلت ميخواد ميخوري بيشتر شيرميخوري...
پريروز دايي قاسم اومده بود خونمون و شما خيلي خوشحال بودي و باهاش بازي ميكردي اما هي كاپشنش رو از رو مبل مي آوردي و بهش ميدادي نميدونم چي فكر ميكردي قربون اون شكل ماهت بشم ماماني..
دايي شب پيش ما نموند وقتي ميرفت گريه ميكردي اما يه جوري سرتو گرم كردم و گفتم دايي رفت مه بخره برات بياد و شما هم آروم گرفتي.
اينم بگم يكم از دايي قاسم حساب ميبريا....
چندروز بود يه كبوتر سفيد خوشگل مي اومد لب پنجره تراسمون و شما هم رو صندلي پشت پنجره ميرفتي و هي جوجي صداش ميكردي امروز نيومده بود وشما همش جوجي مي گفتي.جوجو هم رفته و ديگه نمياد.
خيلي چيزا بلدي عزيزدلم
همه چيزو خوب مي فهمي اما وقتي چيزي روميخواي فقط داد ميزني و جيغ كه حتما بهت بديم.فكر كنم با فرياد زدن هات حرفت رو به كرسي مينشوني.چيكار كنيم يدونه خوشكل پسرداريم كه بايد لوسش كنيم و نازشو بكشيم.
از خودت شكلك ها و اداو اطفار درمياري.يهو خودتو به زمين مي كوبي و بلندميشي و خونه رودور مي زني اونم با صداي قشنگت.فقط يكي رو ميخواي باهاش بازي كني.بابايي كه يه روز خونست باهاش بازي ميكني و روزايي كه نيست با مامان بازي مي كني.البته مامانم يكم موقع كاركردن اذيت مي كني اونم بخاطر اينه كه ميخواي فقط پيشت باشم جونم.
من كه هميشه و همه وقت پيشتم عشقم.
گاهي اوقات بابايي يادت مي افته و ميري پشت در و مي كوبي به در كه بازش كنم وهي بابا بابا ميگي.گاهي وقتا هم تلفنو برميداري و هي هادي پسرخاله روصدا ميزني.
خيلي شيطون بلا شدي فرشته مامان وبابا
خيلي دوست داشتني تر شدي و بانمك تر
فقط ميخواهيم با بابايي بخوريمت
دوست داريم فرشته كوچولو
.
.
.
.
.
بوس بوس بوس بوس بوس بوس..........