امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

1394/4/19 13:13
نویسنده : ديلا
78 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيز دلم

جيگرماماني

امروز جمعه نوزدهم تير ماه سال 1394 مصادف با بيست و سوم  رمضان هست. و ديروز تولد عشق ماماني و بابايي بود البته پنجشنبه سالروز تولدت يعني ديروز بود كه پارسال درست چهارشنبه هجدهم تيرماه و يازدهم رمضان بدنيا اومدي.

خدايا باورم نميشه يعني يكسال گذشت و من نفهميدم چي شد..

يعني طاها جونم يكساله شده...

يكماه ميشه كه راه افتادي و داري راه ميري البته از هشتم تيرماه خيلي خوب و بدون كمك و خودت راه ميري و حتي مي دوي.

بايد بگم از چهاردست وپا رفتن خيلي خسته شدي و همش ميخواي راه بري.نسبت به قبلناخيلي زياد راه ميري و خودت هم ذوق زده ميشي و بالشت هم كه خيلي دوسش داري دستت ميگيري و اين ور اون ور مي بريش.

طاها جونم خيلي شلوغ و شيطون شده.الهي ماماني قريون اون قدمهاي كوچولو و نازت بشه.بوس

يواش يواش هم ميخواي حرف بزني البته ماماو بابا و شماره يك و دو و چند كلمه ديگه از خودت مي گي. شمارش اعداد رو ماماني گفته و شما تكرار مي كني.

ديروز روستامون رفته بوديم با بابايي وشماهمش مي خواستي دستت رو ول كنم تا تنهايي راه بري و ميخواستي با خاك بازي كني.

 

عزيز دلم طاها جونم

ماماني خيلي د وست داشت يه جشن تولد مفصل برات بگيره اما بخاطر شب احيا كه ديشب مي شد نتونستيم اما دوشنبه آينده كه افطاري فاميلاي بابايي دعوتند خونه ما.تصميم گرفتيم همون شب هم تولدت رو بگيريم.

البته بابايي كادوي تولد برات سه چرخه گرفته و شما ازوقتي سوارش ميشي فقط ميگي برونيمت و ديگه گشنگي هم يادت ميره.بخاطر همين ماماني قايمش كرده تا بعد رمضون ببرمت پارك و اونجا بروني.

بابايي يه كفش خوشگل هم برات خريده.

اما ماماني ميخواست برات كادو دستبندطلا سفارش بده كه بابايي نميزاره خدا كنه راضي بشه فردا بريم بگيريم.

عشق مامان ميخواستم فردا ببرمت آتليه تا عكس يكسالگيت رو بندازيم اما بابايي موافق نيست البته ماماني اونم راضيش مي كنه.خب يدونه گل پسر دارم و دلم ميخواد براش كم نذارم.حالا يه عكس كوچولو ازش ميندازيم تا بعدا كه خودمون صاحب خونه شديم بزرگتر ش كم و اتاق خوابت بزنم اما نگران نباش حتما ازت يه عكس ميندازه ماماني تو آتليه...چشمک

كوچولوي نازنينم خيلي ناز و شيطون بلا شدي.

خيلي دوست داشتني تر شدي و روز به روز با نمك تر و نازك نارنجي تر ميشي...

غذا هم كه طبق معمول وقتي دلت ميخواد يكي دو قاشق ميخوري البته پاستاي فرمي ماماني برات پخت و شما دوستش داري و چندتاشو ميخوري.

فردا اگه بشه ميريم بهداشت تا  واكسن يكسالگيت هم بزنيم از يك هفته قبل ماماني استرس گرفته كه خدا نكنه مثل دفه پيش تب كني البته خاله شبنم كه نور ا جونو برده واكسن ميگفت دردنداره به بازوت ميزنن.

خداكنه همين طور باشه عزيز دلم..

خيلي دوست دارم ماماني

هميشه تو قلبمي

بوس بوسخجالت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد