امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

1394/2/7 23:25
نویسنده : ديلا
51 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسملي نازنينم

اميدوارم حالت خوب خوب باشه و زير سايه الطاف الهي سلامت و شادكام و پيروز و موفق باشي.

بيست و سوم فروردين كه فكر كنم يكشنبه ميشد باز دكتر معصومي برديمت چون همجنان اسهالت خوب نشد ه بود  دكتر گفت از گردوخاك و گفت مهر و برميداري و فرش رو بلند  مي كني و ... به خاطر همين هاست اسهالت خوب نميشه.

گفت دو روز ديگه وقت ميده و اگه خداي نكرده خوب نشدي يه آزمايش برات مينويسه.

فرداش كه بابايي اداره  رفت و ماماني نتونست ببرتت آزمايش پس فرداش كه سه شنبه ميشد بابايي كار داشت و نتونست تا ظهر خونه بياد و ببريمت البته خدا رو شكر  يكم خوب شده بودي و فكر كنم پنجشنبه فقط يكبار دستشويي كردي.بعد از ظهر پنجشنبه كه بيست و هفتم ميشد رفتيم خونه عزيز كه براي دايي محسن وسايل جعبه و ... خونواده شبنم زن داييت آورده بود ن و اون روز رو اونجا بوديم تا شب...

از اون روزبه بعدخدا روشكر اسهالت خوب خوب شد و ديگه آزمايش هم نرفتيم.

روز پنجشنبه سوم ارديبهشت ماه جشن سيسموني هلن دختر عمه ات ناهيد بود و چهلمش فكر كنم داشت تموم ميشد هلن روز چهارشنبه سوري بدنيا اومد...

بابايي هم اون روز موقع ناهار بردن مارو رسوند واداره برگشت.

بايدبگم اون روز بهت خوش گذشت و آدمايي كه مي رقصيدن براشون دست ميزدي.خدا رو شكر اون روز بخير گذشت چون ما كه اشپزخونه بوديم يهو باند افتادآشپزخونه و خطر از بيخ گوشمون رد شد و عمه افسانه زود  برات اسپند دود كرد چون خيلي نزديك بود روت بيافته الهي شكر....

جيگر مامان خيلي ترسيدي و گريه مي كردي اما خدا رو هزار مرتبه شكر چيزيت نشده بود...

ديروز كه ششم ارديبهشت و يكشنبه بود با بابايي برديمت شورابيل تا يكم رو چمن ها راه بري البته هنو ز نميتوني راه بري و يكم مي ايستي روي ماماني يا بابايي مي افتي.

گفتم يكم چهار دست وپا روي چمن ها راه بر ي اما شما وقتي به چمن دست ميزدي نميدونم يا مي ترسيدي يا چندشت مي شد و گر يه وزاري مي كردي تا برداريمت ازت يه عكس انداختم موقع گريه كردن.

گل پسرم كه پسر شجاعي هست چرا بايد از چمن بترسه نننننننه عشق ماماني نمي ترسسسسه..واسه خودش ماشااله شيرمردي شده..بوس

راستي كارتن پسرشجاع كه زمان كود كي هاي ماماني نشون ميداد الان باز د اره پخش ميشه..

الهي قربون اون خنده هاي نازت بشم من عزيزم كه خيلي ناز وشيرين ميخندي.

فعلا نميتونم عكسهاتو بزارم چون آپلود نميشه بايد بايه برنامه د يگه سيوش كم تا آپلود بشه..

اين روزا خيلي تلاش مي كني رو پاهات بدون كمك بايستي و هشت ده ثانيه مي موني و مي افتي و زودتر ميخواي راه بري...

ايشاله اگه خدا بخواد زودتر ر اه مي افتي..

فردا بايد ببرمت بهداشت چون نمودار  وزنت كه پايين ميره بهداشت خانم كوثري دكتر پروندت گفته هر دو هفته بايد ببرمت...

از الان استرس دارم كه فردا چي ميشه.التبه يكم از وقتي اسهالت خوب شده غذا ميخوري و ماماني احساس ميكنه يكم بالا رفتي البته نه زياد .

نميدونم قند عسل ماماني چرا اشتهاش اين همه كمه و فقط د وسه قاشق ميخور ه اونم وقتي دلش ميخوا د..

ماماني دعا ميكنه خوب غذا بخوري و انرژي بگيري.درسته شير هم ميخوري ولي بايد براي تامين انرژي بدنت غذا هم بخوري و جون بگيري چون دائم تو جنب و جوش هستي و يكجا بند نميشي.

ماماني وقتي آشپزخونست مياي پيش ماماني و وقتي ظرفارو ميشوره هي ناله مي كني پاهاي ماماني روميگري و بلند ميشي و از پشت ماماني رومي گيري و مي گي برت دارم.

خلاصه بگم عزيز دلم كه خيلي شيطون شدي و روز به روز هم شيطونتر و بانمك تر ميشي ونميذاري ماماني كاراشو انجام بده.مگر اينكه بخوابي وماماني به كاراش برسه.

شب ها هم ده ده ونيم ميخوابي وماماني رو اذيت نمي كني و ماماني خيلي ازت تشكر ميكنه چون بچه نازي هستي و زود  ميخوابي تاماماني به كاراش برسه الانم تو خواب نازي و ماماني وقت كرده بياد وبلاگت...

عزيز دلم با ماشين هات خيلي خوب بازي مي كني مخصوصا ماشين كلاسيكي كه خاله زهرا پاگشايي د اده با دستت خوب مي رونيش....

خيلي دوست دارم عزيز دلم

 نفس مامان هستي

جيگري

خوشگلي

نازي

عشق مامان

هزار بار ببوسمت و بوت كنم سير نميشم

باي بايبای بای
بوس بوسسسسسسسسبوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد