امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

1393/9/3 20:45
نویسنده : ديلا
59 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقول پسملي ماماني

امروز دوشنبه (93/09/03) سوم آذرماه دقيقاشما چهار و نيم ماهته.پنجشنبه هفته گذشته كه بيست و نهم آبان بود خاله زهرا و هادي اومده بودن و شمارو با خاله زهرا كه يك هفته ميشد حموم نرفته بودي به آبتني برديم نميدونم چرا همش گريه مي كردي آخه هميشه با بابايي مي بردمت آبتني و خيلي خوشت مي اومد اما بابايي يك هفته ماموريت بود و شبش اومد.

از فرداش سرفه هات شديدتر شد و يكم آبريزش بيني كردي و عطسه. و بابايي باز هي نق زد كه سرماخوردي و حموم زياد گذاشتي بمونه بيچاره خاله زهرا حتي تو پتو پيچوندت و بهت لباس پوشوند اما نمي دونم چرا اينطوري شدي باز.ماماني بيشتر از قبل نگرانتر و مضطربتر شده آخه باز شير نميخوري جيگرمامانيغمگینچشمک...

ميدونم چي ميكشي عزيز دلم با اون سن كمت كه هي آه و ناله ميكني و ميخواي با زبون شيرين خودت چيزي بگي.خيلي سخته براي ماماني كه نفهمه جيگر گوشش كجاش درد ميكنه مخصوصا اگه كوچولو باشه و هنوز  نتونه حرف بزنه..

تا اينكه جمعه شبش سرفه هات بيشتر شد (البته شبها خيلي شديد ميشه) و بابايي گفت شنبه ببريمت دكتر چون سرفه هات شديد همراه با خلط بود و گفتيم سرما خوردي. اون روز بابايي مرخصي گرفت و برديمت دكتر معصومي. دكتر هم گفت اگه همراه باتب باشه سرما خوردگيه.گفت احتمالش بيشتر بخاطر معدته...

دكتر هم فقط حرف خودشو ميزنه ميگه شايد يه قطره شير يا شربت  موقع خواب رفته ريه ات و هميشه سرفه ميكني. اما خداي نكرده اگه بره به ريه ات كه ذات الريه مي كني و ...

گفت شايدم از گوشاشه كه ممكنه عفونت كرده باشه ماماني قبلا هم به دكتر گفت دستهاتو  ميبري گوشات اما دكتر ميگفت بازي مي كني با گوشات اما اين دفه كه برديمت گفت احتمالا از گوشاش هم هست و يه شربت سفكسيم و شربت ضدسرفه نوشت..

دوباره روز از نو روزي ازنو.بايد شربتهاي جديد ديگه به جون و دلم بخورانم آخه يكي نيست بگه طفل معصوم چه گناهي داره كه اينطوري بايد زجر بكشه و اذيت بشه.

به دكتر گفتم آخه طاها جونم از اول رفلاكس نداشت كه اما بعضي از بچه ها از اول داشتن. گفت از اول داشته چون خفيف بوده بروز نميداده .آخه چي بگم عزيز دلم كه من يه مادرم و هميشه نگران. به حرف كي بايد گوش بدم..

چيكار بايد بكنم...

از وقتي هم كه شربت هاي ضدسرفه رو بهت ميدم سرفه هات شديد شده مخصوصا ديشب كه حتي بابايي كه هميشه موقع سرفه كردنات خواب بود بلند شد و وضع و حال تو رو ديد...

امروز هم كه از صبح آبريزش بيني و چشم داشتي و حالت خوب نبود.شماكه قبلاخيلي آروم و ساكت بودي و بازي ميكردي با خودت الان موقع خواب فقط گريه مي كني و بيقراري و بي تابي. شير هم نميخوري و ماماني مجبور بدوشه و بهت بده.دكتر ميگه بايد هر ساعت چهل ميلي با قطره چكان ياقاشق بهت شير بدم اما مگه ميشه هر ساعت داد اون ساعت هايي كه خوابي چيكاركنم ؟مجبور ميشم حالت خواب بلندت كنم بهت شير بدم اما لبهاي نازتو بهم قفل مي كني و نميخواي كه نميخواي.

نفس مامان  الهي قربونش برم كه ماماني ديگه از نفس افتاده با اين وضع و حال شما.مي ترسم شير نخوري خداي نكرده چيزيت بشه فقط بعضي وقت ها كه ماماني مجبور ميشه با هزار ترفند بهت شير بده از بالا بهت ميده ويكم ميگيري. خدا رو شكر كه حداقل اينجوري يكم  ميخوري و گشنه نميموني.موقع نشستن كه اصلا نميگيري فقط گهگاهي اونم حواست پرت ميشه و ميگري. البته تو ماشين خدارو شكر چند روزه كه ميخوري و خوابت ميبره اونم كه بابايي يكروز در ميان خونست و نميتونيم بيرون ببريمت تا حداقل تو ماشين بخوري.ماشين هم كه بابايي بعد چند بار ماشين عوض كردن و اين يكي هم كه بيشتر از يكماه بود پياده بوديم جمعه خريد.چون ديگه پياده برامون سخت بود...

اون طاهاجون ناز ماماني كه قبلا خيلي خوب ميخورد و سير نميشد الان مامانيش خيلي نگرانشه چون نميخوره و ممييشو نميگيره.(سواي يكي دوبار اونم با ترفند) قربونش برم شبها كه ميخورد شبها هم دو روزه خوب نميخوره..

دكتر ميگه يك ماه بايد تحمل كنيم اگه شيرخشك هم تجويز كنم شيرخودتو ديگه اصلانميخوره فعلا گفت وزنت از يك هفته قبل صد گرم اضافه شده و دو هفته مهلت داد گفت ببينيم چي ميشه...

گل پسرماماني الان خوابيده و داره سرفه مي كنه نمي دونم چه جوري اين سرفه ها رو تحمل مي كني نازكم.فعلا نميتونم چيزي بنويسم تمركز ندارم شرمنده...الهي ماماني بميره. درد و بلات به جون ماماني بخوره كه ديگه تحمل نداره بيشتر از اين اذيت بكشي.

البته جيگر ماماني وقتي چيزي بهش بدي ميگيره  و به طرف دهنش ميبره و وقتي ماماني چيزي رو آويزون مي كنه مي گيره با اون دستهاي كوچولو و نازش بطرف خودش ميكشه و چندتا بازي گوشي ديگه...

انقدر ناز شدي كه نگوو نپرس ماماني

تابعدهمه زندگي ام، نفسم..بوس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد