امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

سلام طاهاجونم امروز جمعه 20 ام اسفندماه سال 95 درست 32 ماه ودو روزت هست. اروز مراسم سوم قیمت ننه بود و شما هم از یکشنبه مریض شدی و خوب نمیشی. خیلی از این بابت ناراحت و نگرانم.چیزی به لب نمیزنی فقط یه ذره آبمیوه مبخوری وشربت هم نمیخوری. بعدا میام بیدار شدی. بوس  
20 اسفند 1395

بدون عنوان

سلام عشقم امروز پنجشنبه 21 ام بهمن ماه سال  95 سی و یک ماهه شدی وبه قول خودت دونیم ساله هستی. چمعه 22 ام بهمن ماه  هست و درست38 سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد وشما هنوز مفهموم انقلاب و 22 بهمن برایت قابل فهم نیست. وقتی تلویزیون راجع به بهمن ماه میخونه همش میخونی و میگی بابابهمن پریشب که دوشنبه 18 ام بود و شما 31 ماهه شدی.بانک بابایی به مناسبت 22 بهمن برنامه وجشن برگزار کرده بود و خونواده های بانکی همشون دعوت شده بودن و بابایی اومد ما رو هم برد تالار ساحلی. وقتی گروه موسیقی میخوند توهم دست میزدی و باخودت میخوندی. خانم گول هم اومد واسه بچه ها خوند و شما هم خوشحال بودی و میخوندی. خانم گول واسه بچه ها از طرف ...
21 بهمن 1395

بدون عنوان

عزیزترینم، فرزندم، من مادرت هستم... هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد، من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بیخوابیهای شبانه را، تابیاموزم پنهان کردن درد را پشت حجمی از سکوت؛ تابدانم حجم یک لبخند کودکانه ات میتواند معجزه زندگی دوباره ام باشد؛ من نه بهشت می خواهم نه آسمان و نه زمین. بهشت من زمین من و زندگیم خدایی است که نفس های آرام کودکی تورا به من بخشیدست؛ پس من هیچ نمیخواهم هیچ، هیچ روزی به من تعلق ندارد، همه ساعتهاوثانیه های من خداییست که در بودن با تو خودش را به من نشان داده... و من دست کودکیت را میگیرم تا به فردای انسانیت برسانم که این رسالت من است از جانب خدای من... هیچ منتی از من برتو وارد نیست که من با اختیا...
23 دی 1395

بدون عنوان

سلام  عزیزدلم امروز چهارشنبه 23ام دیماه سال 1395 درست دو و نیم سال و پنج روزت هست. باید بگم هفته پیش خیلی برام سخت گذشت هم برای تو هم برای ما.چون روز یکشنبه 12 ام دیماه وقتی داشتی بازی میکردی یهو دستت از آرنجت دررفت و نتونستی حرکت بدی دست چپت رو و مدام گریه میکردی تا اینکه به بابایی ز زدم و اومد گفت چیزیت نیست حتما یکم اذیت شدی اما من مطمئن بودم دستت یه چیزی شده و خیلی نگران ومضطرب و ناراحت بودم چون همش میگفتم تلاش کن دستت رو ببری بالا یه چیزی برداری اما نمیتونستی و همش گریه میکردی. به بابایی گفتم ببرمت دکتر اما بابایی باید میرفت اداره ظهر بود و به عزیز ز زدم بابایی رو رسوندیم اداره و رفتیم دنبال عزیز تا ببریمت دکتر. وقتی مط...
23 دی 1395

بدون عنوان

للام عسقم امشب سه شنبه 30 ام آذرماه 1395 طولانی ترین شب سال هست و به اسم شب یلدا یا شب چله معروف شده. همه ساله شب یلدا بلندترین شب یلدا مراسم ومهمانیهایی برگزار میشه. قدیما کوچیکترها تواین شب میرفتن دیدن بزرگترها و اون شب رو دور هم می نشستن و سرمیکردن.  از قدیم رسم بوده شب یلدا هندونه و انار وآجیل و میوه های زمستونی و شیرینی میخریدن و فامیلا دورهم جمع می شدن و میخوردن. الان هم این رسم هنوز پابرجامونده و هرسال شب یلدا میرن خونه بزرگترها وپدربزرگها و مادربزرگها. اماعزیزدلم شغل بابایی طوریه که شب یلدا اگه امسال خونه نباشه پارسال خونه بوده یعنی بستگی به شیفتش داره. باید بگم امسال بابایی امشب اداره هست و نتونست شب یلدا ر...
30 آذر 1395

بدون عنوان

سلام گل پسرم قند عسلم امشب یکشنبه 28 ام آذرماه سال 1395درست 29 ماه و ده روزت هست و 20روزدیگه انشاالله دو ونیم ساله میشی. خیلی بلبل زبون شدی انشاالله چش نخوری.. باید بگم خیلی وروجکی.همه چیو خیلی خوب می فهمی. خیلی خوب جمله بندی می کنی و حرف می زنی.مامانی بیا اینو پوست بکن و... درهارو خیلی خوب بازو بسته می کنی.تلویزیون رو خاموش و روشن می کنی. دوباره از همین جمعه محله گل وبلبل شروع شده وشما عموپورنگونگاه می کنی و دوست داری. وای وای چی بگم عشق مامان موقع سفره پهن کردن و جمع کردن وسایل و بشقاب ها رو کمک می کنه میبره آشپخونه یا بشقاب و قاشق مامان و بابایی وخودش رو میچینه مرتب. خیلی خوشحالم که بچه خوب و زرنگ و مهربونی هست...
28 آذر 1395

بدون عنوان

سلام جیگرمامانی امروز  پنجشنبه 18 ام  آذرماه 1395 درست 29 ماهه شدی و یک ماه دیگه انشاالله دو ونیم ساله میشی. البته امروز دیگه جمعه شد والان ساعت 1 هست و مامانی دیرکرده چون داشت موس رو درست میکرد هنگ کرده بود. قربون اون شیرین زبونیها و مزه ریختن ها و مهربونبهات برم که خیلی زیر و باهوش هستی و همه چیز را خوب می فهمی. دستت به در چندماهه میرسه و وقتی بابایی میاد میری در رو زود باز می کنی. دستت به کلیدها هم میرسه و روشن خاموش می کنی. تلویزیون رو با کنترل روشن و خاموش می کنی و... الان تو خواب ناز رفتی اونم اتاق خواب خودت.یعنی سه روزهست که تختت رو دایی محسن درست کرده و داری رو تخت خودت می خوابی و میگی گهوارتو دیگه بدیم...
19 آذر 1395

بدون عنوان

سلام طاها جونی امیدوارم حالت خوب خوب باشه. امروز یکشنبه 30 ام آبان ماه 1395 بیست و هشت و نیم ماهه هستی البته سه روز دیگه. باید بگم روز به روزبه اصطلاح درک مفاهیم برات  کامل تر میشه روز به روز پیشرفت می کنی. ازهر لحاظ خوب پیش میری یعنی هم جیگر میشی و هم بزرگ یعنی رشد قدی وهم رشدزبانی و هم درک مفاهیم ودنیای اطراف .. ماشاالله هزار ماشاالله زبون شیرینت هم چربتر می کنی و خوب بلدی موقعی که مامانی و بابایی عصبانی هستن از دستت با زبون شیرینت دلشونوبه دست بیاری مخصوصا با حرکاتت میای وخودت رو بغل میندازی ولوس می کنی خودت رو. چی بگم جیگری که... باید خوردت... البته  اینم بگم که مامانی یه کوچولو ازت دلخورشده هااااا... ...
30 آبان 1395

بدون عنوان

سلام عشقم امروز سه شنبه چهارم آبان ماه سال 1395 دقیقا 27 و نیم ماهت هست. یکشنبه هفته قبل که 25 ام مهرماه بود.پدربزرگ بابایی بیمارستان بستری بودن فوت شدن و شما دوشنبه باز شب سرماخوردین و مراسم سومش که سه شنبه میشد نرفتیم و شما شبش خیلی اذیت شدی و هی بیدار میشدی. روزسه شنبه بعداز ظهر شیشه شیرت رو که تو اتاق خواب بود گفتی بع هست و اومدی با لیوان یکم شیرخوردی.از چند روز پیش هم مامان هی میگفت دیگه بزرگ شدی و شیشه ات هم بع شده و باید بندازیش آشغال و این که نی نی ها شیشه شیر میخورند و شماکه شب دوشنبه دختر منیژه خانم که نی نی دوماهه بود و دیدی شیشه میخوره مامانش گفت که شما دیگه بزرگین و باید بالیوان بخورین وبه مامانی گفت هرموقع طاها با لیوا...
4 آبان 1395

بدون عنوان

سلام عشق مامانی امروز سه شنبه 20 ام مهرماه 1395 دوسال و سه ماه و دو روزت هست یعنی از دیروز دوشنبه 19 ام وارد28 ماهگی شدی. الان توی سال سوم زندگی هستی و سه ماه از سال سوم گذشت. امروز نهم محرم روزتاسوعای حسینی وفردا عاشورای حسینی هست.شما که پارسال یک ساله بودی همش سینه میزدی ویاحسین می گفتی. امسال هم میگین اما کم.وقتی تلویزیون تماشا می کنی تعجب می کنی چرا سینه میزنن حتما خیلی کنجکاوی که بدونی چرا این کارو میکنن. فلسفه تاسوعا و عاشورا مربوط به چندصدسال ویاشایدهم چندهزارپیش می باشد.و امام سوم شیعیان یعنی امام حسین (ع) با هفتادو دوتن از یاران باوفایش  در واقعه عاشورا در کربلا بخاطر دین واسلام به شهادت رسیدند و از آن روز تا الا...
20 مهر 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد