بدون عنوان
سلام عشق مامان
امروز پنجشنبه دهم فروردین ماه سال 1396 هست و شماهشت روز دیگه 33 ماهت تموم میشه و میری انشاالله ماه 34 ام.
جمعه 20ام اسفندماه نتونستم بیام وبلاگت و زود رفتم چون خیلی حالت خوب نبود و بیدار شدی و همش گریه میکردی فقط میخواستی اون روزها بخوابی و هی به مامان می گفتی بیا بخوابیم و چیزی هم که نمیخوردی.
چهارشنبه سوری هم که 24 ام اسفندماه سه شنبه شب بود قورمه سبزی غذای مورد علاقه ات رو برات پختم و بابایی خونه نبود اما بهش لب نزدی.
همون هفته دوبار دکتر بردیمت.گلوت هم عفونت کرده بود و دکتر گفت ویروسیه.
خیلی نگرانت بودم اما منو بابایی هم این مریضی رو گرفتیم و تا یک هفته بعد عید خوب نشدیم.
الان خدارو شکر حالت بهتر شده و غذا میخوری اما باز امروز قورمه سبزی پختم فقط نهار خوردی و شام نخوردی و فقط شیرباز زیاد میخوری.
این مریضی رو همه گرفته اند و تا سه هفته طول میکشه خوب بشن.
خدا رو شکر شما حالت خوب شده وامروز هم با مامانی بعد از ظهر یکم پیاده روی کردی و رفتیم تاب بازی و 7برگشتیم خونه.
این روزها خیلی بی قراری می کنی و سریه چیزی همش گریه وزاری می کنی و لج می کنی.مخصوصا اینکه از وقتی مریض شدی همش میخوای زمین بخوابیم و رو تختت نمی خوابی.
مسواک هم که قبلا خودت میزدی دیگه اصلا نمیزنی و میخوای دندونات سیاه بشه.و اصلا تمایلی نداری مسواک بزنی وهمش میگی بزار دندونام سیاه بشن و...
مامانی از این بابت خیلی ناراحت و نگرانت میشه و واقعا نمیدونه جیکار کنه تا شما مسواک بزنی و وقتی هم میزنی همش خمیر قورت میدی.
مامانی از این موضوع خیلی ناراحت شده و گاهی هم به زور بهت مسواک میزنه اما شما گریه می کنی و نمیزاری و مامانی دیگه کاریت نداره. فقط چندبار سرت داد کشیدمو بعدش پشیمون شدم که چرا اذیتت کردم اما دیگه کاریت ندارم هرطور دلت میخواد خوش باش جیگرم.
توفرشته نجات مامان هستی و مامان حتی دلش نمیخواد سرسوزنی اذیت بشی.
فقط نمیدونم چرا بیقراری میکنی وبعضی وقتها بدخلقی و اذیت میشی.
از خدا میخوام فقط بهم صبر بده و شما همیشه سلامت باشی و شیطونی کنی و هیچوقت اذیت نشی ومنم خوشحال باشم عزیز دل مامان.
خیلی خیلی دوستت داریم و عاشقتیم
تازگی ها شیرین زبونتر شدی و با زبون شیرین خودت به مامانی میگی مارماری و به بابایی هم بابادی.
بعضی وقتها هم وقتی میگی مامان خانومی خیلی کیف میکنم وبهت افتخار میکنم.
وقتی خوابت نمیاد توی رختخواب با خودت صحبت می کنی و کارهایی که روز انجام دادی رومرور می کنی وبا خودت زمزمه میکنی و میگی مثلا عموپورنگ محله گل و بلبل برفک هست وبهش آقای کثیف کار میگی و میگی به من نگو استادمن کوچیکتم.وااااای من خیلی این جملتو دوست دارم و لذت میبرم از حرف زدنت جوجویم.
عیددیدنی بعضی جاها رفتیم و بعضی هم بخاطر مریضیمون نرفتیم اما خونه دایی با معصومه خیلی بهت خوش گذشت و معصومه به ناخن هات لاک زد وشماهم که خیلی لاک دوست داری.
راستی بابایی بهت عیدی داده و عیدی هات رو جمع می کنی و همش میگی به من عیدی بده و میزاری جیبت رگ قلبم..
مامانی یه لباسی خریده وقتی میپوشه میگی خانم چمنی.الهی قربون اون مهربونیهات بشم.که میگی مثلا مامانی فلان لباستو بپوش و میگی خیلی قشنگه و بهت میادوفلان...
خودت هم امسال عیدکه برات کت وشلوارخریدیم خیلی بهت میاد و همه ازت خوششون میاد.
شما نفس مامانی عشقم
خداوندا بهم صبر بده تا کودکم همیشه شاد زندگی کنه...
دوست دارم
خوابای خوب ببینی
بوس لالا