امير عباسامير عباس، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

جان ني ني

بدون عنوان

1395/8/30 23:54
نویسنده : ديلا
54 بازدید
اشتراک گذاری

سلام طاها جونی

امیدوارم حالت خوب خوب باشه.

امروز یکشنبه 30 ام آبان ماه 1395 بیست و هشت و نیم ماهه هستی البته سه روز دیگه.

باید بگم روز به روزبه اصطلاح درک مفاهیم برات  کامل تر میشه روز به روز پیشرفت می کنی.

ازهر لحاظ خوب پیش میری یعنی هم جیگر میشی و هم بزرگ یعنی رشد قدی وهم رشدزبانی و هم درک مفاهیم ودنیای اطرافتشویق..

ماشاالله هزار ماشاالله زبون شیرینت هم چربتر می کنی و خوب بلدی موقعی که مامانی و بابایی عصبانی هستن از دستت با زبون شیرینت دلشونوبه دست بیاری مخصوصا با حرکاتت میای وخودت رو بغل میندازی ولوس می کنی خودت رو.

چی بگم جیگری که...بوسچشمکباید خوردت...محبت

البته  اینم بگم که مامانی یه کوچولو ازت دلخورشده هااااا...

چرا؟

چون قبلنا وقتی مامانی نماز میخوند شما زود میرفتین واسه  خودتون مهرمی آوردین و کنارمامانی می ایستادین و نماز میخوندین اما یه دوسه ماهی میشه که مامانی روهمراهی نمیکنی و مامانی روهم نمیزاری بخونه و حتی نمیزاری کتاب و قرآن دست بگیره.فقط زیاد با گوشی سرگرم میشی و واسه چشمت ضرر داره و مامانی زیاد نمیزاره نگاه کنی به قول خودت فقط یه ذره...زیبا

راستی دوهفته میشه با هم رفتیم ولایت فرهنگی وبرات مداد رنگی و ماژیک و رنگ انگشتی خریدیم و شما همش رنگ و نقاشی می کنی مخصوصا هی میری رنگ انگشتی هاتومیاری و به مامان میگی دست وپاهاتو رنگ کنم تا شما اثرشونو بندازی روی مقوا و کاغذ.

باید بگم از این کار خیلی لذت میبری و دوست داری و نقاشی هم زیاد خط خطی می کنی.

احساس می کنم درآینده هنرمند میشی با این ذوق و استعدادعزیز دلم...

هفته پیش پنجشنبه که 20 ام بود رفتیم خونه خاله و از اونجا رفتیم سرخاک بابابزرگ و دایی.خدابیامرزدشون.ازاونجا هم با هادی اومدیم خونمون و باهم خیلی بازی کردین شب دیر خوابیدین و صبح جمعه هم زود بیدار شدین.البته بعد از ظهرش توماشین حسابی خوابیدی..

توخونه که بابایی نیست و مامانی و طاها جون که تنهاییم. خیلی زود حوصلت سرمیره چون مامانظهر ناهار درست میکنه و شما صبرت کم میشه اما بعد از ظهر ها باهم بازی می کنیم و دوتایی لذت میبریم.مخصوصابازی بپربپرروی توپ..

نقاشی می کنم برات مخصوصا از ان ان هات یعنی ماشین هات که اسمشون رو یکی یکی میگی و میخوای که برات بکشم و دوست داری.

بازی قایم باشک وماشین سواری و اسب سواری وسلطان جنگل و..البته با بابایی هم روزایی که خونه هست بازی می کنی مخصوصا سلطان جنگل.بابایی صبح که میاد همش سرگرم کامپیوتروبورس هست تا ظهروبعد اون باهات بازی میکنه و میریم دردر...

خلاصه عزیز دلم با اومدن شیرینی زندگیمونو صدچندان کردی ووقتی هم با بابایی موقع نهار میرین نون بخرین حتی برای چنددقیقه خیلی دلم برات تنگ میشه.

روزها که نمیخوابی عوضش شب ها زود میخوابی و ماشاالله تا صبح میخوابی وبعضی مواقع بیدار میشی و شیر میخوای وماشاالله دیگه به شیرخوردن با لیوان عادت کردی.

دایی محسن هم قراره تخت برات درست کنه که نزدیک دوهفته هست ازش خبری نیست فردا حتما ازش میپرسم که درست کرده یا نه.

ماشاالله دیگه بزرگ شدی وباید اتاق خواب خودت بخوابی.

بعضی وقت ها همسایه طبقه دوممون که نوه دختری داره و یک سال ازت بزرگتره مهنا میاد باهات بازی می کنه و وقتی میره گریه می کنی چرا رفت البته اون فقط با عروسک هات بازی می کنه..

وقتی میخوابی به مامانی و بابایی میگی شب بخیر.عروسک مامانی عسل مامانی قربونت برم با اون شب بخیر گفتنت صبح بخیر گفتنت.

ممنون.ترسیدم.حالاچکارکنیم.هاااا.حالاچی میشه.کدومش و.... کلماتو جملاتی هستن که شما میگین و ما لذت میبریم از شنیدنش.ملوسکیبوسبغل

تاعدد 10 قشنگ می شمری و وان تو تری فور رو خیلی خوب میگی وقتی به قول خودت بپربپرمی کنی روی تخت.این بپربپر هم برات لذت بخشه.

الان هم توخواب نازهستی و مامانی اومده وبلاگت.

چهلم بابابزرگ بابایی آقامحمد خدارحمتش کنه فکر کنم این پنجشبنه باشه.خدا کنه هوا سرد نباشه چون گفتن که احتمال برف زیاده و هوا هم این روزا خیلی سرده چون تومراسم دومش هم هواخیلی سرد بود وشما سرماخوردی.

خواب های شیرین ببینی مثل خودت عشقم

دوست دارم

بوس بوس لالا

تابعد زود...بای بای
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جان ني ني می باشد